خبرگزاری مهر، گروه مجله: نور آبی صفحهی گوشی روی صورتش افتاده. ساعت ۱:۴۷ بامداد است. به خودش گفته بود فقط پنج دقیقه در اینستاگرام میچرخد و بعد میخوابد. اما حالا، چهل و پنج دقیقه گذشته. انگشتش روی نمایشگر حرکت میکند، پستها یکییکی رد میشوند، هر کدام بهتر، جذابتر، شادتر از قبلی. تصویر بلاگری در ساحل یونان، پسر جوانی با ماشین اسپرت جدید، گروهی از دوستان در یک مهمانی که انگار تمام دنیا را در مشت دارند. پایین عکسها پر از کامنتهایی است که آن لحظه را تأیید میکنند، تحسین میکنند، حسرتش را میخورند.
چیزی درونش میجوشد، یک حس آشنا و مبهم: «چرا زندگی من اینقدر معمولی است؟» گوشی را کنار میگذارد. به سقف خیره میشود. به ترافیک امروز فکر میکند، به چای نیمهخوردهای که کنار دستش مانده، به لیست کارهای عقبافتادهاش. ناگهان، زندگیاش بیرنگتر از قبل به نظر میرسد. انگار چیزی کم دارد. ولی آیا واقعاً چیزی کم دارد، یا فقط توهمی است که شبکههای اجتماعی ساختهاند؟
مقایسهای که هیچوقت برنده ندارد
شبکههای اجتماعی قرار بود ابزاری برای ارتباط باشند، اما حالا به آیینهای تبدیل شدهاند که خودمان را در آن نگاه میکنیم و اغلب، از چیزی که میبینیم، راضی نیستیم. ما فقط پستهایی را میبینیم که برای دیدهشدن طراحی شدهاند. لحظههای بینقص، زوایای درست، نورپردازی مناسب، روتوشهای حرفهای. آنچه نمیبینیم؟ صبحهای خسته، شبهای تنهایی، حسابهای بانکی کمرمق، دغدغههای ناگفته.
سحر، ۲۷ ساله، کارشناس دیجیتال مارکتینگ، یک روز متوجه شد که دارد به نسخهای از شبکههای اجتماعی تبدیل میشود. «روزی توی کافه نشسته بودم. کاپوچینوی قشنگی برایم آوردند. اولین فکری که کردم این بود که گوشی را در بیاورم و یک عکس خوب بگیرم. بعد لحظهای حس کردم، اصلاً چرا؟ این قهوه برای من است، چرا قبل از چشیدن طعمش، باید آن را به بقیه نشان بدهم؟ آنجا بود که فهمیدم چقدر غرق این ماجرا شدهام» سحر تنها نیست. خیلیها بدون اینکه متوجه شوند، درگیر مسابقهای نانوشته برای «اثبات دیدهشدن» شدهاند.
مهم نیست چقدر موفق باشی، چقدر تجربه کسب کرده باشی، چقدر خودت را دوست داشته باشی؛ شبکههای اجتماعی همیشه کسی را به تو نشان میدهند که زندگیاش از تو بهتر به نظر میرسد. اگر دانشجو باشی، یکی را میبینی که در ۲۳ سالگی استارتاپ خودش را راه انداخته. اگر در یک شرکت کارمندی، کسی را میبینی که از این کارها استعفا داده و دور دنیا سفر میکند. اگر در رابطهای هستی، زوجی را میبینی که خوشبختتر و عاشقتر به نظر میرسند. اگر ورزشکار باشی، کسی را میبینی که بدنی متناسبتر دارد. و این چرخه هیچوقت تمام نمیشود. همیشه کسی هست که بهتر به نظر برسد، موفقتر، شادتر، خوشبختتر. این یعنی مقایسهی همیشگی با تصویری که شاید حتی واقعی نباشد.
چگونه شبکههای اجتماعی ما را تغییر میدهند؟
ما فکر میکنیم خودمان در این فضا تصمیم میگیریم، اما حقیقت این است که الگوریتمها بهجای ما تصمیم میگیرند. آنها تعیین میکنند چه چیزی ببینیم، چه چیزی جذابتر به نظر برسد، چه چیزی لایک و کامنت بیشتری بگیرد. وقتی مدام یک نوع تصویر از «زندگی ایدهآل» میبینیم، بهمرور باورمان میشود که آن تصویر، استاندارد واقعی است. کمکم، ناخودآگاه تلاش میکنیم زندگیمان را در همان قالبها قرار دهیم.
چند مثال ساده از اثرگذاری شبکههای اجتماعی روی ما:
خریدهایی که انجام میدهیم: قبلاً فقط لباسهایی را میخریدیم که واقعاً دوست داشتیم. حالا مدام درگیر ترندهای جدید هستیم.
نحوهی تفکر و عقایدمان: گاهی نهبهخاطر اینکه واقعاً به چیزی باور داریم، بلکه چون میخواهیم در فضای مجازی «درست» به نظر برسیم، نظرمان را تغییر میدهیم.
انتخابهای زندگیمان: حتی انتخاب سفرها، غذاها، سبک زندگی، و روابطمان تحت تأثیر چیزهایی است که در این فضا میبینیم.
سواد رسانهای؛ راهی برای بازگشت به خودمان
ما نیاز داریم که یاد بگیریم چگونه این تأثیرات را ببینیم و آگاهانه با آنها برخورد کنیم. این همان چیزی است که سواد رسانهای به ما یاد میدهد. سواد رسانهای یعنی اینکه:
قبل از باور هر چیزی، بپرسیم: چرا این محتوا به من نمایش داده شده؟
تشخیص دهیم که محتوایی که میبینیم، نسخهای دستچینشده از واقعیت است، نه حقیقت کامل.
خودمان را بهخاطر استانداردهایی که شبکههای اجتماعی تعریف کردهاند، سرزنش نکنیم.
چطور خودمان باشیم؟
۱. لحظهها را بدون ثبت کردن زندگی کنیم. همهچیز نیاز به ثبت و اشتراکگذاری ندارد. بعضی چیزها برای خودمان است، برای همان لحظه، برای لذتی که در همان ثانیه تجربه میکنیم.
۲. محدودیت برای شبکههای اجتماعی بگذاریم. هر روز چند ساعت در این فضا میگذرانیم؟ آیا محتوایی که میبینیم، حالمان را بهتر میکند یا بدتر؟ اگر شبکههای اجتماعی را حذف کنیم، چه چیزی در زندگیمان تغییر میکند؟
۳. مقایسه نکنیم. زندگی هر کسی مسیر خودش را دارد. چیزی که در یک عکس میبینیم، شاید فقط یک لحظهی نمایشی باشد. پشت آن، مشکلاتی باشد که هیچکس دربارهاش حرف نمیزند.
۴. واقعیت را پشت فیلترها ببینیم. قبل از اینکه تحت تأثیر محتوایی قرار بگیریم، یک لحظه مکث کنیم و بپرسیم: آیا این تصویر، واقعی است؟ چرا این فرد این محتوا را منتشر کرده؟ چرا من واکنش احساسی به این تصویر نشان دادم؟
آری به زندگی واقعی، نه به زندگی نمایشی!
گوشی را کنار میگذارد. چای هنوز گرم است. لحظهای نفس عمیق میکشد. شاید زندگی همین باشد. نه آن چیزی که در قابهای اینستاگرامی به نمایش گذاشته میشود، نه چیزی که لایک و کامنتهایش تأیید میکنند. شاید زندگی، چیزی فراتر از فیلترها و قابهاست، چیزی که فقط باید حسش کرد، نه به اشتراک گذاشت.
نظر شما