خبرگزاری مهر، گروه مجله - فاطمه برزویی: «همگی برید عقب اتوبوس، ترمز کار نمیکند» اینها را راننده اتوبوس با فریاد میگوید. بچهها ترسیدهاند و نمیدانند چه کار کنند. آوا توضیح میدهد: «ما وحشتزده به سمت عقب اتوبوس رفتیم که یک دفعه دود همه جا را گرفت، بعد اتوبوس به جایی خورد و در سراشیبی واژگون شد. صحنه وحشتناکی بود همه جیغ میزدند و گریه میکردند.» یکی دیگر از دخترها تعریف میکند: «در یک لحظه مرگ را با چشمانم دیدم، اول از شدت ضربه و درد بیهوش شدم وقتی به هوش آمدم دوستانم را دیدم که غرق در خون و بعضیها هم بیهوش بودند، انگار دنیا به آخر رسیده بود اصلاً فکر نمیکردم شادی و خندههای آن روز در اردو چنین پایان تلخی داشته باشد.»
یکی دیگر از دانشآموزان در حالی که اشکهایش را پاک میکرد میگفت، «یکی از بچهها دو سال قبل مادرش را بر اثر بیماری کرونا از دست داده و به مادرش قول داده بود در کنکور با رتبه بالایی قبول شود تا روح مادرش را شاد کند، اما افسوس که خودش هم به مادرش پیوست.»
صدای کلمات «بررسی» و «نظارت» همیشه دیر بلند میشود!
روزی روزگاری، زمانی که هنوز پدر و مادرها برای فرستادن بچهها به اردوهای مدرسهای دل نگران نبودند، سفرهایی پر از شور و شوق و بیدغدغه برای نوجوانان برگزار میشد. وقتی صحبت از سفر به گوش بچهها میخورد، یعنی لحظات به یاد ماندنی و شاد. اما این روزها، وقتی حرف از اردوهای مدرسهای میشود، نگرانیهای جدید به دل آدمی راه پیدا میکند که از ذهنها بیرون نمیرود. چرا؟ چون یک حادثه مثل حادثه کرمان به راحتی میتواند یادآوری کند که هیچ چیز آنطور که باید و شاید ایمن نیست.
۱۸ بهمن ۱۴۰۳، یک روز معمولی در کرمان، برای بچههای دبیرستانی که از اردوی تفریحی شهداد برگشته بودند، تبدیل به کابوس شد. اتوبوسی که باید وسیلهای امن برای برگشت به خانه باشد، تبدیل به گورستانی موقت برای خانوادههای این دانشآموزان شد. اتوبوسی که قرار بود در خیابانهای کرمان با آرامش مسیر را سپری کند ترمز برید و چپ کردو ۶ نفر کشته شدند. چهار دانشآموز تیزهوشانی، یک کودک ۹ ساله و همسر سرایدار مدرسه و ۲۷ نفر دیگر که زخمی شدند و حال دو نفر از آنها وخیم است اما سوال این است چرا وقتی اتفاقات این شکلی میافتد، تمام تلاشها و بررسیها معطوف به بعد از حادثه میشود و نه پیش از آن؟
اتوبوسهای مدرسهای که باید به منزله یک راه امن برای فرزندان و دانش آموزان باشند، اغلب در جادهها، «فرسودگی» از سر و شکل آنها مشخص است. وقتی که اتوبوسی به علتهای نقص فنی واژگون میشود، همه ما به سرعت به یاد میآوریم که آنها چقدر کهنه و نیازمند نوسازی هستند. اما سوال این است که چرا این موضوع همیشه در آخرین اولویتها قرار دارد؟ نوسازی چه زمانی اتفاق بیفتد؟ چرا منتظریم تا فاجعهای مثل کرمان پیش بیاید و بعد در میان گرد و غبار آن، صدای واژههایی چون «بررسی»، «نظارت» و «تحقیق» بلند شود؟
نظارتها کجا رفتهاند؟
ای کاش وزارت آموزش و پرورش به جای درگیر بودن در بحثهای تئوری و بیپایان، کمی به ایمنی دانشآموزان و امنیت آنها در سفرها توجه میکرد. شاید اگر در گذشته، نظارتها جدیتر و دقیقتر بود، چنین اتفاقی نمیافتاد. در لحظاتی که خبر حادثه به سرعت در فضای مجازی پخش شد، این سوال برای بسیاری از والدین به ذهن آمد که آیا مدارس برای سفرهای دانشآموزی هیچگونه نظارتی بر وضعیت ایمنی دارند؟ آیا هیچوقت به کیفیت اتوبوسها و رانندگانی که بچهها را حمل میکنند، توجهی داشتهاند؟ یا مثل همیشه، چشمان مسئولان، بهجای باز کردن دروازههای ایمنی، فقط به سوی مسئله دیگری چرخیده است؟
یکی دیگر از مشکلات اصلی، نظارت ضعیف بر سفرهای دانشآموزی است. وزارت آموزشوپرورش به عنوان مسئول این اردوها و فعالیتهای آموزشی، باید در تمامی مراحل بر ایمنی و کیفیت سفرها نظرت کند، اما متأسفانه این نظارتها تنها در سطح ظاهری باقی میماند. وقتی به حادثهای مانند واژگونی اتوبوس نگاه میکنیم، میبینیم که هیچگونه ارزیابی دقیق و مستمری از وضعیت وسایل نقلیهای که برای دانشآموزان در نظر گرفته میشود، وجود ندارد. این کمبود نظارت باعث بروز فجایعی مانند این میشود که با جان دانشآموزان بازی میکند.
زمانی که مسئلهای در کانون توجه قرار میگیرد، راحتتر از همیشه سوالاتی را میپرسیم که پیش از این شاید هیچگاه در ذهنمان نمیآمد. وقتی به بررسی این اردوهای مدرسهای میپردازیم، متوجه میشویم که اکثر اردوها بدون نظارت برگزار میشوند و دانشآموزان در یک اتوبوس که شاید هیچوقت بررسی نشود، به سفر میروند. حالا که حادثه اتفاق افتاده، چشمها به دنبال مسئولان و امدادگران دوخته شده است. اما یک نکته عجیبی که در این میان وجود دارد این است که وقتی پدران و مادران بچهها با دلنگرانی خود را به محل حادثه میرسانند تا فرزندانشان را پیدا کنند، اورژانس با تأخیر بیشتری از والدین به محل حادثه میرسد.
شبح بیاعتمادی
فاجعهای مثل این اتفاق تنها مختص خانوادههای قربانیان نیست. این حادثه داغی است که در دل جامعه مینشیند و بر اعصاب عمومی فشار وارد میکند. شاید در لحظه اول، خانوادهها داغدار باشند اما در بلندمدت، حس بیاعتمادی و ناامنی عمومی به سیستم حملونقل و نهادهای آموزشی ریشهدار میشود. مردم از خود میپرسند: آیا فرزندم هم میتواند به سفر برود و سالم برگردد؟ یا آیا باید هر روز در نگرانی باشم که نکند روزی مثل این روز تلخ در انتظار ما باشد؟ این سوالها، که از دل پدر و مادرها میآید، میتواند عواقب اجتماعی داشته باشد.
نکتهای تلخ و تکراری که پس از هر حادثه مشابه میبینیم، فقدان هرگونه تغییر اساسی است. بعد از هر فاجعه، مسئولان با تسلیت گفتن و ابراز تأسف، به وضوح به مردم نشان میدهند که این رخدادها تنها یک نقطه منفی در جدول اخبار روزانه است اما این نوع تسلیتهای زودگذر کافی نیست چون هر حادثه بهعنوان یک فرصت برای بازنگری در سیستمهای حملونقل هستند و بعد از وقوع هر حادثهای باید اقدامات جدی و پایدار برای اصلاح سیستمها صورت بگیرد.
ولی همانطور که همیشه اتفاق میافتد، مقامات بالا دستی با جملات تسلیت و تأسف عمیقی که به زبان میآورند برای چند ساعتی هم که شده رسانهها را تسخیر میکنند و میگویند «این حادثه تلخ است و با عاملین آن برخورد خواهد شد» اما در عمل، بعد از مدتی، مثل همیشه، همه چیز فراموش میشود و هیچ اقدامی برای اصلاح وضعیت انجام نمیشود و همچنان همان سیستم فرسوده و کمکیفیت به کار خود ادامه میدهد، این روال بیپایان در هر حادثهای تکرار میشود.
حادثه کرمان باید به ما یادآوری کند که بحرانها تنها در زمان وقوع اهمیت پیدا نمیکنند، بلکه پس از آن هم باید برای جلوگیری از تکرارشان اقداماتی جدی انجام شود. نوسازی سیستم حملونقل عمومی، به ویژه اتوبوسهای مدرسهای، نباید فقط یک شعار باشد. ایمنی دانشآموزان باید جزو اولویتهای اصلی کشور قرار گیرد. تا زمانی که سیستمهای نظارتی دقیق و مؤثر وجود نداشته باشد، همچنان شاهد تکرار فاجعههایی مثل این خواهیم بود.
این چرخه باید شکسته شود و سیستمی شفاف و دقیق برای ایمنی وسایل نقلیه دانشآموزی و ورزشی طراحی شود و دولت بودجهای را به نوسازی ناوگان حملونقل عمومی اختصاص دهد. مردم نباید فراموش کنند و اجازه دهند که این فاجعه هم مانند بقیه حوادث، در بایگانی خاک بخورد. چون اگر امروز اقدامی نکنیم، فردا نام یک مدرسهی دیگر، یک تیم ورزشی دیگر، یک اتوبوس دیگر، روی تیتر خبرها خواهد رفت.
نظر شما