به گزارش خبرنگار مهر، صدیقه غریبی پژوهشگر مسائل اجتماعی و رسانه در یادداشتی که به صورت اختصاصی در اختیار مهر قرار داده است به بیان تحلیل علوم شناختی از نگاه رسانهای و فلسفه هنر پرداخته است که با هم در ادامه میخوانیم:
علوم شناختی به مطالعه علمی ذهن و فرآیندهای ذهنی میپردازد. این حوزه شامل بررسی موضوعاتی مانند ادراک، حافظه، زبان، یادگیری، حل مسئله، و تصمیمگیری است. علوم شناختی به طور میانرشتهای از روانشناسی، علوم اعصاب، هوش مصنوعی، زبانشناسی، فلسفه و انسانشناسی بهره میبرد.
هدف اصلی علوم شناختی درک چگونگی عملکرد ذهن انسان و توسعه مدلهای محاسباتی و تئوریک برای توضیح رفتارهای شناختی پیچیده است. این علم از تکنیکها و ابزارهای متنوعی مانند آزمونهای شناختی، تکنیکهای تصویربرداری مغزی مانند MRI و fMRI، و شبیهسازیهای کامپیوتری برای مطالعه و مدلسازی فرآیندهای شناختی استفاده میکند.
در سالهای اخیر، پیشرفتهای فناوری و علمی موجب گسترش قابل توجه این حوزه شده و به یافتههای جدیدی در مورد عملکرد مغز و ذهن انسان انجامیده، پیشرفتهای قابل توجهی که نه تنها تأثیرات عمیقی بر حوزههای مختلف علمی گذاشتهاند، بلکه به رابطۀ این علوم با حوزههای هنری و رسانهای نیز ابعاد تازهای بخشیدهاند. علوم شناختی به مطالعه ذهن و فرآیندهای ذهنی میپردازند و پژوهشگران این حوزه، جایگاه ذهنی ما را در تعامل با جهان خارج بررسی میکنند. در این مقاله قصد داریم به تحلیل نقش علوم شناختی از نگاه رسانهای و فلسفه هنر بپردازیم.
نقش علوم شناختی در رسانهها
رسانهها به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای انتقال اطلاعات و همچنین شکلدهی به تجربیات و افکار عمومی، نقشی بیبدیل در جوامع امروزی ایفا میکنند. این نقش به طور گستردهای از پیشرفتهای حاصل شده در علوم شناختی بهرهمند میشود تا پیامها و خبرهای خود را به شکل موثرتری به مخاطبان عرضه کند.
علوم شناختی که به مطالعه فرآیندهای روانی و رفتاری میپردازد، درک عمیقتری از کارکرد مغز انسان فراهم میکند.
فرآیندهای شناختی همچون توجه، حافظه، ادراک و زبان به رسانهها این امکان را میدهند که بتوانند محتوای خود را به گونهای طراحی کنند که جذابیت بیشتری داشته و اثرگذاری بالاتری بر ذهن مخاطب بگذارد. به عنوان مثال، مطالعه بر روی حافظه نشان میدهد که چگونه اطلاعات میتوانند به شکلی سازماندهی شوند که بهتر در ذهن مخاطب باقی بمانند و یا چگونه میتوان با بهرهگیری از ادراک و توجه، تصاویر و کلیپهای جذابتری ارائه داد که دیدگاه عمومی را تحت تأثیر قرار دهد. این اطلاعات به رسانهها کمک میکند تا پیامهایی ایجاد کنند که به طور دقیقتری با نیازها و تجربیات مخاطبان هماهنگ باشد و بتواند به طور مؤثری در تغییر رفتار و نگرشهای اجتماعی نقشآفرین باشند. به طور خلاصه، تعامل بین علوم شناختی و رسانهها، فضایی را برای تولید محتوایی غنیتر و اثرگذارتر فراهم میآورد که میتواند به شکلی کاملاً مستقیم بر ساختارهای اجتماعی و فرهنگی تأثیرگذار باشد.
تحقیقات علوم شناختی نقش بسیار مهم و پررنگی در بهبود و گسترش محتوایی که رسانهها ارائه میدهند، ایفا میکند. این حوزه از علم با بررسی دقیق و عمیق ساختار و عملکرد ذهن انسان، به رسانهها این امکان را میدهد تا محتوای خود را به شکلی ارائه دهند که نه تنها از لحاظ اطلاعاتی غنی باشد، بلکه با مخاطبان به طور احساسی و شناختی نیز ارتباط مؤثری برقرار کند. برای مثال، با تحلیل نحوه واکنشهای احساسی و شناختی افراد به تصاویر، پیامهای صوتی یا متنی مختلف، رسانهها میتوانند حالتها و زمینههایی را شناسایی کنند که بیشترین اثرگذاری را بر روی مخاطبان دارند. این اطلاعات به طور مستقیمی به آنها کمک میکند تا کیفیت محتوای ارائه شده را بالا ببرند و اثرگذاری آن را تا حد قابل توجهی افزایش دهند. با این رویکرد، رسانهها قادر خواهند بود پیامهای خود را به گونهای طراحی کنند که بیشتر در حافظه مخاطبان باقی بماند، تفکر آنها را تحریک کند و حتی به تغییر و تعدیل رفتار آنها منجر شود. به طور کلی، استفاده از یافتههای علوم شناختی در طراحی محتوای رسانهها میتواند به ایجاد پیامهایی منجر شود که نه تنها مخاطب را جذب میکند، بلکه او را در تفکر و تعامل عمیقتری با موضوعات قرار میدهد.
جایگاه فلسفه هنر در شناخت علوم شناختی
فلسفه هنر به بررسی ماهیت هنر و نقشی که در زندگی انسانها بازی میکند، میپردازد. این حوزه به پرسشهایی مانند چیستی زیبایی، نحوه تجربه هنر و تأثیرات احساسی آن بر انسانها پاسخ میدهد. ارتباط فلسفه هنر با علوم شناختی به فهم بهتر رابطه میان ذهن و هنر کمک میکند. با بررسی واکنشهای شناختی و احساسی افراد به یک اثر هنری، میتوانیم درک کنیم که چگونه هنر بر ذهن انسان تأثیر میگذارد و چگونه میتوان از آن برای بهبود سلامت روان و افزایش کیفیت زندگی بهره برد.
فلسفه هنر به بررسی ماهیت هنر و نقشی که در زندگی انسانها بازی میکند، میپردازد و تأملی عمیق در حوزههایی همانند چیستی زیبایی، فرهنگ، خلاقیت و اخلاقیات در هنر ارائه میدهد. این حوزه به پرسشهایی مانند چیستی زیبایی، نحوه تجربه هنر و تأثیرات احساسی آن بر انسانها پاسخ میدهد. زیبایی به عنوان یکی از موضوعات کلیدی در فلسفه هنر، به تحلیل معنای فرهنگی و اجتماعی آن در طول تاریخ میپردازد. همچنین، تجربه هنر و واکنشهای مختلف انسانها به آثار هنری در این بررسی مورد مطالعه قرار میگیرد. ارتباط فلسفه هنر با علوم شناختی به فهم بهتر رابطه میان ذهن و هنر کمک میکند و به تحلیل فرآیندهای فکری و احساسی که به هنگام مواجهه با هنر در ذهن اتفاق میافتد، میپردازد. با بررسی واکنشهای شناختی و احساسی افراد به یک اثر هنری، میتوانیم درک کنیم که چگونه هنر بر ذهن انسان تأثیر میگذارد و چه فرآیندهایی باعث ایجاد ارتباط احساسی بین مخاطب و اثر میشود. این بررسیها نشان میدهند که هنر میتواند بهعنوان ابزاری در جهت بهبود سلامت روان و افزایش کیفیت زندگی به کار رود. هنر نه تنها به عنوان روشی برای بیان احساسات و افکار، بلکه به عنوان ابزاری برای توسعه اجتماعی و روانی انسانها شناخته میشود. تأثیرات مثبت روانشناختی هنر شامل کاهش استرس، افزایش خلاقیت و تقویت حافظه و توجه است که همگی به بهبود کلی سطح زندگی فرد کمک میکنند. بررسیهای انجامشده در این زمینه نشان میدهد که چگونه میتوان از هنر بهعنوان یک ابزار پزشکی و درمانی برای ارتقا سلامت روانی بهره برد و درک بهتری از پیچیدگیهای ذهن انسان و نقش هنر در زندگی ارائه داد.
رویکردهای نوین در تحلیل تعاملات رسانهای و هنر
مطالعه علوم شناختی بر نقش عواطف و احساسات در تعاملات ما با هنر و رسانه نیز تأکید دارد. این مطالعه به ما کمک میکند تا درک کنیم که چگونه رویدادهای هنری و رسانهای میتوانند عواطف و احساسات ما را تحریک کنند و چگونه میتوان از این امر در جهت به خدمت گیری استعدادها و توانمندیهای شناختی بهره برد. به عنوان مثال، زمانی که ما به یک نقاشی زیبا نگاه میکنیم یا یک فیلم تأثیرگذار را تماشا میکنیم، ممکن است احساساتی نظیر شادی، غم، همدلی یا حتی حیرت در ما برانگیخته شود. بر این اساس، مطالعات علوم شناختی میتوانند به تحلیل و بررسی چگونگی تغییر و تحولات عاطفی ما هنگام مواجهه با هنر و رسانه بپردازند. این فرایند نه تنها میتواند به درک بهتر اثرات عمیق روانشناختی هنر و رسانه در زندگی روزمره ما کمک کند، بلکه میتواند به توسعه استراتژیهایی برای استفاده بهینه از هنر و رسانه در جهت افزایش خلاقیت و تقویت مهارتهای شناختی نیز راهبردهای نوینی ارائه دهد. برای نمونه، در محیطهای آموزشی میتوان از تکنیکهای مختلف هنری برای بهبود تواناییهای آموزشی کودکان استفاده کرد، به طوری که آنان بتوانند از طریق تجربههای هنری مباحث علمی و مفاهیم پیچیده را به شیوهای جذاب و متفاوت بیاموزند. به علاوه، رسانهها نیز با استفاده از روشهای نوین و خلاقانه میتوانند در ارتقا سطح آگاهی و اطلاعرسانی به مخاطبان نقش بسزایی داشته باشند. شناخت بهتر از روابط بین عواطف، هنر و رسانه میتواند به جامعه کمک کند تا از این ابزارها به نحوی هدفمند و مؤثر بهرهبرداری کند، به گونهای که افراد قادر به تجربه احساسی عمیقتر و آگاهانهتری از محیط اطراف خود باشند.
در تحلیل رسانهای و فلسفه هنر، محوریت به نحوه استفاده از فناوریهای نوین نیز داده شده است. این فناوریها که شامل هوش مصنوعی، واقعیت افزوده، و واقعیت مجازی میشوند، به رسانهها و هنرمندان امکانات نوینی ارائه میدهند تا بتوانند محتوایی تعاملیتر و تعمیقبخشتر به مخاطبان خود عرضه کنند. به واسطه این فناوریها، مخاطبان قادرند به طور مستقیم با محتوا درگیر شوند و از تجربههای پیچیدهتر و شخصیتری بهرهمند گردند. این نوع تعامل باعث میشود که هنر و رسانه به ابزاری نهتنها برای انتقال پیام، بلکه برای ایجاد تجربههای فردی و اجتماعی تبدیل شوند. به عنوان مثال، هوش مصنوعی میتواند در خلق آثار هنری نوآورانه مورد استفاده قرار گیرد، جایی که الگوریتمها با بررسی دادهها و الگوها، میتوانند به خلق اثرهای جدید و منحصر به فرد بپردازند. از سوی دیگر، واقعیت افزوده و واقعیت مجازی به کاربران این امکان را میدهند تا در دنیایی متفاوت و فراتر از محدودیتهای فیزیکی غوطهور شوند و ارتباط عمیقتری با محتوای مدیا برقرار کنند. این تکنولوژیها به ویژه در زمینههایی نظیر آموزش، تبلیغات و سرگرمی، تحولات عظیمی ایجاد کردهاند و موجب دگرگونیهای بنیادین در روشهای تولید و مصرف محتوا شدهاند. به طور کلی، در عصر حاضر، استفاده هوشمندانه از فناوریهای نوین یکی از عوامل اصلی در بازتعریف مفاهیم هنر و رسانه و چگونگی تعامل مخاطبان با آنها به شمار میرود.
در نهایت، پیوند عمیق و چندوجهی میان علوم شناختی، رسانه و فلسفه هنر، تأثیراتی فراتر از بهبود و تعمیق لحظهها را به همراه دارد. این اتصال نه تنها به شناسایی و توسعه روشهای جدید و خلاقانه برای برقراری ارتباط میانجامد، بلکه نقش مهمی در ارتقا استفاده مؤثر از هنر و رسانه به عنوان ابزارهایی فوقالعاده برای تأثیرگذاری بر افکار و احساسات انسانی ایفا میکند. بهواسطه چنین تعاملات پویایی، امکانات بیپایانی برای جامعه فراهم میشود که میتواند از طریق بهرهبرداری بهینهتر از رسانهها و هنر، به ارتقا هوش فردی و اجتماعی پرداخته و کیفیت زندگی را به طرز چشمگیری بهبود بخشد. همچنین این همافزایی منجر به ایجاد فضای نوینی برای خلق آثار هنری میشود که بتوانند به طور ژرفتر و معنادارتری با مخاطبان ارتباط برقرار کنند. در این میان، هنرمندان و فلاسفه میتوانند با بهرهگیری از نظریات علوم شناختی، تجربیات انسانی را در آثار خود غنیتر کرده و درک فرهنگی و اجتماعی را به سطوح بالاتری برسانند. بنابراین، چنین چشماندازی فرصتهای بینظیری برای پژوهشگران و متخصصان در حوزههای مرتبط ایجاد میکند تا به کشف ارتباطات پنهان و سودمند بین این حوزهها پرداخته و راههای جدیدی را برای هدایت تفکرات و احساسات انسانها ارائه دهند.
علوم شناختی حوزهای گسترده و پیچیده است که با استفاده از ابزارهای مختلف میتواند به بهبود تجربیات انسانی کمک کرده و نقش بسزایی در توسعه فردی و اجتماعی ایفا کند. این علم نه تنها در محیطهای آکادمیک و پژوهشی مطرح است، بلکه به طور مستقیم و ملموس زندگی روزمره افراد را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. از طریق رسانهها و هنر، علوم شناختی میتواند ابعاد جدیدی از تجربه انسانی را آشکار کند و راههای نوینی برای درک خود و جهان پیرامون معرفی نماید. رویکرد چند رشتهای و نوآورانه این علم به ما این امکان را میدهد که ارتباطات انسانی را به شیوهای عمیقتر بررسی کنیم و به درک بهتری از فرآیندهای ذهنی دست یابیم. علوم شناختی همچنین به چالشها و مسائل روزمره پاسخ میدهد و با ارائه راهحلهای نوین و بین رشتهای میتواند کیفیت زندگی انسانها را ارتقا دهد. با این نگاه، میتوان گفت که تحلیل علوم شناختی نه تنها محدود به مرزهای تئوریک و پژوهشهای علمی و دانشگاهی نیست، بلکه به صورت گستردهتری بخش مهمی از زندگی روزمره و تعاملات انسانی را نیز تحتالشعاع قرار میدهد. این امر بهویژه در جامعه نوین که با چالشهای پیچیدهای مواجه است، اهمیت بیشتری پیدا میکند و میتواند برای بهبود روابط انسانی و فهم عمیقتر از خود و دیگران بسیار مؤثر باشد.
نظر شما