خبرگزاری مهر؛ مجله مهر: هوا در مرز روشنایی و تاریکی است، صدای اذان در خیابانهای ویران پیچیده، بین ساختمانهایی که دیوارهایشان فرو ریخته، میان کوچههایی که بوی خاک و آتش هنوز در آنها مانده است اما در دل این خرابهها، نوری لرزان ولی استوار میتابد. فانوسهای کوچک رمضان آویزان شدهاند، نخهای باریکی که چراغهای رنگی را بر دیوارهای ترکخورده نگه داشتهاند، باد گاهبهگاه آنها را تکان میدهد اما نورشان خاموش نمیشود. اینجا، در خانیونس و رفح، میان تمام آوارها، مردم سفرهای کیلومتری برای افطار گستردهاند؛ ساده، صمیمی و پر از امید.
زنی جوان، که شاید خانهاش را از دست داده، با دقت خرماها را در ظرفی چیده و به کودکی که کنار دستش نشسته، لبخند میزند. کودک، پسربچهای شش یا هفتساله است، پیراهنی دارد که کمی برایش بزرگ است، رد خراشی روی پیشانیاش مانده اما چشمانش هنوز برق میزنند. او فانوسی کوچک را کنار نانهای گرم روی سفره میگذارد و به مادرش نگاه میکند؛ انگار که بخواهد سوالی بپرسد: «که رمضان آمده!» و مادر، با لبخند خسته ولی پر از مهر در جوابش فقط سری تکان میدهد.
در سویی دیگر، پیرمردی با ریش سفید نشسته، رد چینهای عمیق روی صورتش نشانی از سالها رنج است. دستهایش را بلند کرده و دعا میخواند، دستهایی که شاید روزی سقف خانهای را ساخته بودند اما حالا فقط بقایای ویرانشدهای از آن باقی مانده کنار او، مردی دیگر یک دیگ ساده را هم میزند، بوی سوپ عدس در هوا پیچیده، میان دود و گرد و خاک، عطر غذا هنوز هم قدرت زنده نگهداشتن خاطرات را دارد.
افطار نزدیک است. صدای زمزمههای دعا، صدای قاشقهایی که به ظرفهای ساده میخورند، صدای کودکانی که برای لحظاتی، جنگ را فراموش کردهاند، در فضا میپیچد. چند مرد جوان، ظرفهای آب را دست به دست میکنند، زنی پارچ شربت را میان جمعیت میگرداند. هیچ تجملی در کار نیست اما در این سفره، گرمایی هست که در هیچ ضیافتی یافت نمیشود؛ گرمای انسانیت، گرمای همدلی، گرمای امید.
در میان همهی اینها، یک لحظهی خاص رخ میدهد. لحظهای که همه دست از کار میکشند، سکوت میشود، لبها آرام تکان میخورند: «اللهم لک صُمتُ…» و بعد، نخستین لقمهها برداشته میشود. نان و خرما. لقمهای که شاید از نظر مادی چیز زیادی نباشد، اما از نظر معنوی، وزنش از طلا هم سنگینتر است.
کودک اولین جرعهی آب را مینوشد و لبخند میزند. پیرمرد، نان را در دست میگیرد و آرام نگاهش را به آسمان میدوزد. انگار چیزی در دل این شب شکسته، انگار در دل تاریکی، نوری روشن شده است.
این فقط یک افطار نیست، این یک بیانیه است، یک پیام همبستگی، فریادی از امید، نمادی از ایستادگی، که میگوید ما هنوز زندهایم. ما هنوز ایمان داریم، هنوز به صبحی که پس از شب خواهد آمد، امید بستهایم و این یعنی نوری که هیچ جنگی قادر به خاموش کردن آن نیست.
ماه مبارک رمضان در فلسطین نه تنها زمانی برای عبادت و روزهداری است، بلکه فرصتی برای به نمایش گذاشتن همبستگی و فرهنگ غنی مردم این سرزمین در دل چالشهای بیشمار است. هر ساله، فلسطینیها با رسومی خاص این ماه را گرامی میدارند که هم نمادی از ایمان عمیق آنهاست و هم شاهدی بر مقاومت و اتحاد در برابر سختیها.
نظر شما