پیام‌نما

لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ * * * قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است‏ شما در رنج بيفتيد به [هدايت] شما حريص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است. * * * رسولى خود از سوى يكتا خدا / فرستاده آمد ز جنس شما

دستورالعمل ترور؛ واشنگتن با چه ترفندی رهبران ضدآمریکایی را حذف می‌کند؟

دستورالعمل ترور؛ واشنگتن با چه ترفندی رهبران ضدآمریکایی را حذف می‌کند؟

گزارش‌های اطلاعاتی و دیپلماتیک آمریکا مجموعه‌ای از راهبردها و توصیه‌ها را برای ترور عناصر ارشد ضد آمریکایی در گروه‌های مختلف، ارائه می‌کنند.

خبرگزاری مهر، گروه بین‌الملل: مرکز مطالعاتی حازم در گزارشی، اسناد سرویس اطلاعات مرکزی آمریکا «سیا» در خصوص ارزیابی دولت آمریکا درباره ترورهای محرمانه و مهم این کشور و برخی کشورهای دیگر را منتشر کرده که یک سند محرمانه به شمار می‌رود. این سند در وبگاه ویکی لیکس آمده و این مرکز، آن را به زبان عربی ترجمه و منتشر کرده است. در این سند نتایج مثبت و منفی سیاست ترور دولتی آمریکا توسط سرویس‌های جاسوسی این کشور علیه رهبران گروه‌های مخالف خود و تأثیر این اقدامات و نیز جمع‌بندی های تیم‌های اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا بررسی شده است. همچنین ترورهای صورت گرفته توسط آمریکا علیه رهبران گروه‌هایی که گروه‌های «شورشی» نامگذاری کرده، در افغانستان و الجزایر و عراق و فلسطین اشغالی و ایرلند شمالی و سریلانکا و چچن و لیبی و پرو نیز در این سند بررسی شده است.

به نوشته این سند، آمریکا که خود را قوی‌ترین دولت جهان معرفی می‌کند، تلاش دارد اهداف حداکثری خود را با کمترین هزینه، ممکن سازد.

بیشتر بخوانید: کتابچه؛ مبانی راهبردی واشنگتن برای حذف جریان‌های ضدآمریکایی کدامند؟

آثار راهبردی منفی ترور عناصر ارشد ضد آمریکایی

پیامدهای راهبردی منفی ترورهای دولتی آمریکا شامل موارد زیر است:

افزایش حمایت از گروه‌های شورشی (در این گزارش منظور از شورش، اقدامات اعتراضی علیه آمریکا یا متحدان آن در داخل و خارج این کشور است.)

سهل انگاری دولت نسبت به دیگر استراتژی‌های خود در برابر جریان‌های شورشی.

تغییراستراتژی شورشیان و سازماندهی مجدد آنها برای تقویت خود.

تقویت ارتباط بین بومیان کشورها و گروه‌های مسلح.

گرایش باقیمانده گروه‌های مسلح به سمت افراط گرایی.

ایجاد خلأ که ممکن است باعث روی کار آمدن جریان‌های افراطی‌تر شود.

افزایش درگیری‌ها در راستای منافع گروه‌های شورشی.

این گزارش تاکید می‌کند که دولت آمریکا در راستای بهترین برنامه ریزی و اجرای عملیات خود باید موارد زیر را مد نظر داشته باشد:

تعیین نتایج مورد نظر

عملیات ترور عناصر ارشد گروه‌های مخالف می‌تواند تأثیرات غیر قابل پیش بینی داشته باشد، لذا این ترورها هنگامی با موفقیت بیشتر همراه است که اهداف آن واضح‌تر باشد و تأثیرات آن بر روی گروه‌های مخالف آمریکا مشخص شود.

تصمیم گیری بر اساس آشنایی با سازوکارهای داخلی گروه‌های ضد آمریکایی

تصمیم‌گیری دولت‌ها در عملیات ترور در درجه اول مبتنی بر فهم عمیق از سازوکارهای داخلی گروه‌های شورشی مخالف و تعیین نقاط ضعف آنها است که معمولاً از طریق نفوذ اطلاعاتی در داخل این گروه‌ها یا استفاده از اطلاعات عناصر جدا شده از آنها امکان‌پذیر است.

ادغام عملیات ترور با روش‌های دیگر

دولت‌ها می‌توانند برنامه‌های ترور عناصر ارشد مخالف خود را با استراتژی فراگیر موسوم به راهبرد ضد شورشی دنبال کنند تا امکان تعدیل عناصر استراتژی برای استفاده یا جبران آثار مترتب بر ترور وجود داشته باشد.

حمایت از عناصر احتمالی تحت حفاظت آمریکا

انجام عملیات ترور باید منحصر به افرادی باشد که بیشترین حجم مخالفت با سیاست‌های آمریکا را داشته باشند، اما این عملیات ممکن است در نهایت احتمال رسیدن به سازش‌های سیاسی را افزایش دهد، بسیاری از شورش‌ها ممکن است با شکاف‌های داخلی در میان خود مواجه شود که بین عناصر نظامی یا افراد متمایل به سیاست به وجود می‌آید.

استفاده از شکاف داخلی رهبران گروه‌ها

گسترش یا بهره برداری از شکاف داخلی در فرماندهی گروه‌ها مانند استقبال از افراد و رهبران نامطلوب آنها می‌تواند همان تأثیری را داشته باشد که عملیات ترور رهبران این گروه‌ها از طریق عملیات نظامی محقق می‌کند.

عملیات ترور عناصر ارشد به عنوان ابراز تأثیر گذار در حذف مخالفان

رهبران نظامی و سیاسی دولت‌هایی که با گروه‌های مسلح در مبارزه هستند، معمولاً از سیاست ترور یا حذف عناصر ارشد این گروه‌ها برای تحقق اهداف زیر استفاده می‌کنند، اینها اهدافی است که سرویس‌های جاسوسی آمریکا از عملیات ترور عناصر ارشد مخالف خود در دنیا به دنبال آن هستند: آسیب زدن به گروه‌های مخالف خود از طریق محروم کردن آنها از رهبری تأثیر گذار و خبره، مانع تراشی در روند فعالیت‌های گروهک‌ها در آینده بر اساس عواقب این ترورها، تضعیف روحیه عناصر گروه‌ها، مجازات رهبران گروه‌ها به علت اعمال گذشته.

در این گزارش ترورهای صورت گرفته در افغانستان (۲۰۰۱ تا ۲۰۰۹) الجزایر (۱۹۵۴-۱۹۶۲) کلمبیا (۲۰۰۲ – ۲۰۰۹) عراق (۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹) سرزمین‌های اشغالی (۱۹۷۲ تا ۱۹۷۵ و ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۹) پرو (۱۹۸۰ تا ۱۹۹۹) ایرلند شمالی (۱۹۶۹ تا ۱۹۸۸) سریلانکا (۱۹۸۳ تا ۲۰۰۹) بررسی شده است، مثال‌های نیز از چچن و لیبی و پاکستان و تایلند در این گزارش آمده است.

آثار استراتژیک مثبت

این سند به آثار مثبت استراتژیک در نتیجه حملات و ترورهای صورت گرفته در گوشه و کنار دنیا اشاره کرده و این آثار را در موارد زیر برشمرد. آمریکایی‌ها مخالفان سیاست‌های خود در گوشه و کنار دنیا را در این سند با اصطلاح عناصر شورشی نامگذاری کرده‌اند:

کاهش تأثیرگذاری عناصر مسلح.

تضعیف اراده عناصر شورشی.

کاهش سطح حمایت‌های ارائه شده به این عناصر.

ایجاد تفرقه و تجزیه در گروه‌های شورشی.

تغییر استراتژی یا سازماندهی مخالفان در راستای تأمین منافع آمریکا.

تقویت دولت آمریکا و حمایت از این کشور.

این ترورها می‌تواند باعث افزایش درگیری‌ها بین این گروه‌ها و دولت‌های عامل شود که می‌تواند به نفع یا ضرر دولت‌ها باشد.

تأثیر ترورها بر گروه‌های مخالف آمریکا

اول: کاهش تأثیر گذاری این گروه‌ها:

انجام این ترورها می‌تواند باعث ایجاد تزلزل در قدرت این گروه‌ها شود تا این گروه‌ها نتوانند پیامدهای ناشی از این اقدامات را تحمل کنند. از سوی دیگر انجام چنین ترورهایی می‌تواند برنامه‌های رهبران گروه‌ها در تدابیر امنیتی نسبت به خود را نیز افزایش دهد که همین موضوع تأثیرگذاری آنها را کاهش می‌دهد.

در کلمبیا انجام حملات علیه رهبران گروه‌های شورشی در اوایل سال ۲۰۰۸ که بعد از حملات گسترده به رهبران درجه دوم و سوم آنها صورت گرفته بود، باعث کاهش قدرت جریان‌های انقلابی کلمبیا (فارک) شد. این اطلاعات از پلیس مخفی مرکزی دولت کلمبیا و گزارش سفارت آمریکا در بوگوتا برداشت شده است.

در عراق نیز سازمان ارتش محمد در اواخر سال ۲۰۰۴ بعد از اینکه رهبر این جریان و جانشینان آن به اسارت انگلیس درآمدند، با شکست بزرگی مواجه شد. گزارش این شکست را سرویس اطلاعاتی اردن منعکس کرد.

همچنین گزارش‌های موجود از افراد بازداشت شده القاعده نشان می‌دهد که تلاش‌های اسامه بن لادن برای عدم شناسایی شدن، شامل عدم استفاده از لوازم تکنولوژیک پیشرفته یا ارتباط با دیگران و اکتفا به رهبری غیر مستقیم آنها، باعث شد قدرت او در فرماندهی القاعده کاهش پیدا کند.

دوم: تضعیف اراده شورشیان

از دست دادن رهبران این گروه‌ها می‌تواند به کاهش روحیه آنها در تمامی سطوح منجر شود و ریسک ورود به اقدامات و شورش‌های مختلف را افزایش دهد، بویژه در شرایطی که هیچ طرح واضحی در این گروه‌ها برای جانشینی فرد هدف قرار گرفته، وجود نداشته باشد.

کشته شدن «رائول رئیس» عضو دبیر کلی نیروهای انقلابی کلمبیا در مارس ۲۰۰۸ احتمالاً انضباط و روحیه سازمانی این گروه‌ها را به شکل حاد از بین برد. این موضوع در گزارش سرویس‌های جاسوسی آمریکا بیان شده است. همچنین یک هفته بعد، ایوان ریوس یکی دیگر از عناصر دبیرکلی نیز به دست محافظ شخصی خود کشته شد و در پی این اتفاق تعداد زیادی از نظریه پردازان این جنبش در سال ۲۰۰۸ خود را تسلیم کردند.

بنا بر ادعای یک کارشناس مبارزه با تروریسم در دولت آمریکا، در میان جریان حماس نیز بعد از شهادت شیخ احمد یاسین و عبدالعزیز الرنتیسی از رهبران این جنبش، روحیه این گروه‌ها کاهش پیدا کرد.

سوم: اختلال در سطح حمایت از گروه‌ها

مرگ رهبران گروه‌های مخالف آمریکا یا بازداشت آنها می‌تواند حمایت‌های بومی یا خارجی از این گروه‌ها را تحت تأثیر قرار دهد، چرا که ممکن است حامیان این گروه‌ها در زمینه شانس موفقیت آنها یا در زمینه هزینه‌های احتمالی حمایت از این گروه‌ها تجدید نظر کنند.

این اتفاق در سال ۱۹۹۸ بعد از کشته شدن ۴ تن از شورشیان جدایی طلب تایلند روی داد و شکاف گسترده‌ای را در میان این گروه ایجاد کرد و حمایت‌های بومی از آنها را کاهش داد. این موضوع در گزارش سفارت آمریکا در بانکوک آمده است.

البته ممکن است ترور رهبران ارشد گروه‌ها باعث تقویت حمایت‌ها از این گروه‌ها شود، بویژه در شرایطی که انجام این ترور تأکیدی بر درست بودن ایده‌های رهبران این گروه‌ها تلقی گردد یا در این حملات، غیرنظامیان یا عناصر قانونی سیاسی حمایت کننده از این گروه‌ها نیز کشته شوند یا اینکه انجام این ترورها روی خشن دولت‌ها و سرکوب گری آن را نشان دهد.

به عنوان مثال تلاش‌های رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲ باعث افزایش همبستگی بین گروه‌های ضد صهیونیستی شد و حمایت‌های مردمی از رهبران آنها را نیز افزایش داد. این موضوع را گزارش سفارت آمریکا در قدس اشغالی مورد تاکید قرار می‌دهد.

چهارم: تجزیه گروه‌های شورشی

از بین بردن رهبران گروه‌های مخالف می‌تواند به گسترش شکاف‌های داخلی و تجزیه این گروه‌ها منجر شود. این امکان هنگامی افزایش پیدا می‌کند که گروه‌های مذکور از سازمان‌های ائتلاف کننده با یکدیگر تشکیل شده باشند.

به عنوان مثال کشته شدن دو تن از رهبران گروه‌های اسلامی لیبی در حمله موشکی آمریکا در ژانویه ۲۰۰۸ مانع جدی در روند ادغام این گروه‌ها با القاعده ایجاد کرده و شکاف موجود میان عناصر جماعت اسلامی لیبی که در شمال آفریقا حضور داشتند را با دیگر گروه‌های موجود در اروپا، افزایش داد.

پنجم: تغییر استراتژی یا سازماندهی شورشیان

هدف قرار دادن شخصیت‌های ارشد می‌تواند گروه‌های مسلح را مجبور به تغییر اهداف یا راهبرد خود کند که در نتیجه تغییر ساختار داخلی آن به وجود می‌آید. این گزارش ترورهای انجام شده علیه جریان صدر در عراق یا حملات صورت گرفته توسط روسیه در چچن بین سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۶ را از جمله این اتفاقات برشمرده است.

در سال ۱۹۹۸ نیز بازداشت گروهی از عناصر ارشد جنبش آزادی بخش جنوب تایلند باعث شد افراد ارشد این مجموعه تدابیر امنیتی و عملیاتی خود را افزایش دهند و سیستم غیر متمرکز فرماندهی را در پیش بگیرند.

تأثیر ترورهای برجسته بر دولت‌ها

اجرای ترورهای عناصر ارشد جریان‌ها می‌تواند تأثیرات مثبت یا منفی در تلاش دولت‌ها برای مبارزه با این گروه‌ها داشته باشد. به عنوان مثال این اتفاق می‌تواند روحیه معنوی و حمایت مردمی از حاکمیت را افزایش دهد یا اینکه تمرکز دولت را به سمت مسیری اشتباه معطوف سازد. با توجه به همگرایی بسیاری از گروه‌های مسلح با بستر عمومی مردم در جریان مبارزات خود، ممکن است دولت متوجه شود که موفقیت در این عملیات‌ها می‌تواند پیام مهمی به حامیان دولت برساند، مبنی بر اینکه دولت اقدامات جدی در تقابل با گروه‌های شورشی را در پیش گرفته است.

به عنوان مثال یک روزنامه آمریکایی گزارش داد که در پی کشته شدن رائول رئیس عضو دبیرکلی نیروهای مسلح انقلابی در کلمبیا در مارس ۲۰۰۸، میزان محبوبیت دولت مرکزی از ۷۰ درصد تا ۸۴ درصد افزایش پیدا کرد.

عوامل تأثیرگذاری ترورهای عناصر برجسته بر روند فعالیت‌های ضد شورشی

ویژگی‌های متعدد گروه‌های مسلح نظیر ساختار این گروه‌ها و عوامل دولتی نظیر سطح تأثیرگذاری ابزارهای نظامی و شبه نظامی می‌تواند به عنوان عوامل تأثیر گذار بر روند فعالیت این گروه‌ها بعد از ترور رهبران آنها سهیم باشد:

الف: عوامل مربوط به گروه‌های مسلح

۱. ساختار داخلی

گروه‌های دارای ساختار داخلی متمرکز با فرماندهی مشترک بیش از دیگر گروه‌ها در نتیجه چنین ترورهایی در معرض آسیب قرار دارند، اما گروه‌های مسلح با ساختار غیرمتمرکز نظیر حماس قدرت سازگاری بیشتری با این ترورها دارند و می‌توانند بعد از انجام این ترورها خود را احیا کند.

ساختار نظامی طالبان نیز آمیخته‌ای از نظام هرمی بالا به پایین و نظام قبیله‌ای مبتنی بر مساوات و افکار عمومی است که باعث شده این گروه قدرت بیشتری برای تحمل ضربات مربوط به ترورهای سران خود نشان بدهد. این موضوع در گزارش‌های ارتش آمریکا و دیگر گزارش‌های محرمانه مورد توجه قرار دارد.

اما گروهی نظیر شورشیان پرو که مبتنی بر قدرت مرکزی بود، بعد از اسارت رهبر خود یعنی أبیمال جوزمان در سال ۱۹۹۲ دیگر نتوانست روی پا بایستد.

۲. برنامه ریزی برای جانشینی و وزن افراد جایگزین

برنامه ریزی گروه‌های مسلح برای جایگزینی افراد مختلف و گستره توانمندی‌های نظامی و سیاسی جایگزین‌ها و قدرت برای ارتقا سطح هوشمندی و مهارت سران گروه‌ها از حمله مسائلی است که می‌تواند در پایداری این گروه‌ها در برابر ترور رهبران آنها تأثیرگذار باشد. در مورد طالبان و القاعده می‌توان گفت که آنها به احتمال قوی قادر به جبران خلأ رهبران خود بویژه در سطح میانی هستند و بسیاری از فرماندهان این گروه‌ها ناظر عملیات‌های خارجی هستند و همین موضوع مشکلات ناشی از ترور شخصیت‌های مختلف در این گروه‌ها را کاهش می‌دهد.

۳. سطح حضور و شناخته شده بودن رهبران در میان مردم

از دست دادن یکی از شخصیت‌های رهبری بارز در گروه‌های مختلف می‌تواند پیامدهای روانی عمیق‌تر از فقدان شخصیت‌هایی داشته باشد که مردم اطلاع چندانی از ماهیت آنها ندارند. لذا گروه‌هایی مانند حماس و حزب الله که رفتارهایی مانند اقدامات دولت‌ها از خود نشان می‌دهند و خدمات بهداشتی برای کارکنان خود مهیا می‌کنند، رهبران این گروه‌ها حضور علنی بیشتری دارند، اما برخی گروه‌های مخفی مانند القاعده در عراق به نحوی مدیریت می‌شود که مردم از حضور آنها اطلاعی ندارند.

۴. مراحل متفاوت گروه‌ها

گروه‌های مسلح در هنگام شکل گیری یا دوران افول و دوره‌های پایانی خود قدرت کمتری برای احیای خود دارند و شکننده‌تر هستند و این میزان در دوران بلوغ آنها کمتر مشاهده می‌شود.

۵. حمایت‌های مردمی

عناصر مسلح ممکن است بر سر موضوعی واحد دور هم جمع شده باشند و روابط مستحکمی با دیگران پیدا کنند. کارشناسان مربوط به گروه‌های مسلح معتقدند که این موضوع باعث می‌شود از دست دادن رهبران تأثیرات کمتری بر عملکرد گروه داشته باشد، چرا که افراد جایگزین می‌توانند همین روش را دنبال کنند. ماهیت حماس و شبکه خدمات اجتماعی آنها و بازسازی بستر آنها در پی شهادت افرادی نظیر شیخ احمد یاسین و عبدالعزیز الرنتیسی در سال ۲۰۰۴ باعث شد این گروه بتواند بار دیگر خود را احیا کند.

۶. وجود بستر امن

وجود بسترهای امن خارجی یا داخلی می‌تواند ویژگی برجسته گروه‌های مسلح به شمار رود. گزارش‌های نظامی و محرمانه آمریکا پیش از این مدعی بودند که ایران پناهی امن برای عناصر جریان صدر عراق به شمار می‌رفت که فرصت آموزش‌های نظامی و تجهیز و بهبود شرایط آموزشی به آنها می‌داد و مانع از اسارت عناصر آنها می‌شد. در جنوب تایلند نیز فقدان موقت از بین رفتن حمایت مالزی از گروه‌های شورشی به عاملی مهم برای از بین رفتن شاخه نظامی و مسلح جدایی طلبان در این منطقه شد. این موضوع را سفارت آمریکا در بانکوک بیان کرده است.

ب: عوامل دولتی:

۱. مدت و فشردگی عملیات

عملیات ترور عناصر ارشد گروه‌های مسلح می‌تواند طولانی مدت و گسترده باشد و چالش‌های جدی را برای عناصر مسلح ایجاد کند. اما حملات مقطعی و غیر هماهنگ ممکن است باعث فرار عناصر مسلح شده و ارزش عملیاتی زیادی نداشته باشد و عناصر مهم‌تر زنده بمانند.

به عنوان مثال در سال ۲۰۰۶ کشته شدن ابو مصعب الزرقاوی نتوانست باعث افول فوری عملیات القاعده در عراق شود، اما تأثیر این حمله بر اهل سنت باعث روی کار آمدن گروه الصحوة شد. این در حالی بود که القاعده فعالیت‌های این گروه را یک سال قبل قلع و قمع کرده بود.

۲. انتخاب روش ترور

دولت‌ها می‌توانند از متغیرات مختلفی نظیر متغیرات فرهنگی یا بررسی احتمال وقوع خسارت‌های جانبی استفاده کنند تا تأثیرات مطلوب برای عملیات ترورها را ارزیابی کنند و باعث شوند تأثیر مطلوب از طریق اسارت عناصر برجسته یا استفاده از عملیات روانی برای انزوای این گروه‌ها یا هدف قرار دادن آنها با حملات قوی‌تر انجام شود. بازداشت سران این گروه‌ها می‌تواند حالت افسانه‌ای رهبران این گروه‌ها در میان اقشار مختلف مردم را به چالش بکشاند و از نظر بازجویی‌های انجام شده نیز می‌تواند آثار بهتری نسبت به ترور داشته باشد.

معمولاً اگر دولت قصد ادغام گروه‌های مذکور در روند فعالیت‌های سیاسی را داشته باشد، بازداشت عناصر فرماندهی بیش از ترور می‌تواند کارساز باشد، به عنوان مثال دولت عراق تصمیم به ترور مقتدا صدر و تعداد زیادی از مشاوران وی نگرفت، بلکه بر اساس محاسبات سیاسی آنها را وارد فضای سیاسی کرد.

البته از سوی دیگر اسارت رهبران می‌تواند تأثیر روانی کمتری داشته باشد، چرا که بیشتر عناصر تصور می‌کنند که رهبران به اسارت گرفته شده، آزاد خواهند شد یا اینکه این رهبران می‌توانند نفوذ خود را در زمان بازداشت نیز حفظ کنند. درست مانند کاری که نلسون ماندلا در زمان اسارت در زندان‌های آپارتاید آفریقایی جنوبی انجام داد.

گرایش برخی گروه‌های مسلح برای سازگاری با تلاش‌های صورت گرفته برای ترور رهبران باعث شده آنها به سمت حاکمیت غیرمتمرکز پیش بروند و در این شرایط پیشنهاداتی نظیر تمرکز بر منابع قدرت شورشیان نظیر امکانات لجستیک یا منابع مالی مطرح می‌شود که می‌تواند در شرایط مشخص تأثیرگذاری بیشتری نسبت به هدف قرار دادن رهبران این گروه‌ها داشته باشد. به عنوان مثال اگر دولت بخواهد یک گروه را با ساختار خود همراه کند، ترور رهبران آن غیر ممکن خواهد بود. این اتفاقی بود که در مورد جریان صدر روی داد. در این شرایط دولت‌ها تلاش می‌کنند نفوذ این گروه‌ها را کاهش دهند و مانع از رشد آن شوند یا اینکه منابع مالی آن را قطع می‌کنند یا گروهی از ساختارهای آن را از شبکه عناصر شورشی جدا می‌کنند.

کاستن از نفوذ گروه‌ها می‌تواند از طریق کنار زدن شخصیت‌های تأثیر گذار و حمایت از شخصیت‌های غیر شایسته در این جریان‌ها یا بازگرداندن آنها به مناصب کلیدی یا جداسازی شخصیت‌های مطرح از منابع احتمالی تأمین دولتی یا حمایت از منابع انسانی صورت گیرد.

ج: راهنمایی‌هایی برای ترور عناصر ارشد گروه‌های مسلح

دولت‌هایی که در ترور عناصر ارشد گروه‌های مسلح موفق عمل کرده‌اند، بر اهمیت این عملیات بدون نادیده گرفتن جوانب مختلف دیگر در روند فعالیت‌های ضد شورشی تاکید دارند. ما برخی از بهترین رفتارها را که می‌تواند در زمینه برنامه ریزی یا ارزیابی عملیات ترور مورد توجه قرار گیرد، را مد نظر قرار می‌دهیم.

۱. مشخص کردن نتایج مطلوب

یک ترور می‌تواند نتایج جانبی و غیر قابل پیش بینی را به دنبال داشته باشد، به عنوان مثال قدرت رهبران افراطی‌تر را افزایش دهد، لذا ترورها هنگامی موفق خواهند بود که دولت بتواند تأثیر مطلوب از این حادثه را کاملاً ارزیابی کند. اگر هدف دولت رسیدن به راه حل بر اساس مذاکره باشد، مسئولان دولتی تلاش خواهند کرد از عملیات ترور یا در پیش گرفتن استراتژی کاهش نفوذ پرهیز کنند و فشار بر آنها برای کشاندن به سمت رویکردهای سیاسی را بیشتر می‌کنند.

بنا بر اعلام یک کارشناس مسائل ضد شورشی عملیات‌های تروریستی در روند فعالیت‌های ضد شورشی می‌تواند بین ریسک از بین رفتن شورش یا انتقال آن به سمت فعالیت‌های جنایت کارانه و تروریستی در نوسان باشد.

۲. تصمیم گیری بر اساس سازوکارهای فعالیت داخلی گروه‌های مسلح

استفاده درست از عملیات ترور متکی به اطلاع دقیق از سازوکارهای داخلی این گروه‌ها و تعیین نقاط ضعف آنها است که معمولاً از طریق نفوذهای اطلاعاتی یا دریافت اطلاعات از عناصر جدا شده صورت می‌گیرد. اختلافات اجتماعی یا ایدئولوژیک بین رهبران و اعضا نیز می‌تواند به عنوان یک نقطه ضعف مورد استفاده قرار گیرد.

۳. ادغام عملیات ترور با روش‌های دیگر استراتژی ضد شورش

برخی از دولت‌ها برای استفاده درست از ترورها، آنها را با استراتژی گسترده‌تر در چارچوب فعالیت‌های ضد شورشی همراه می‌کنند. میزان موفقیت دولت‌ها در انجام مأموریت‌های نظامی و غیر نظامی در این روند عامل اساسی برای نقش آفرینی راهبرد آنها در مبارزه با این گروه‌ها است. ترورهای عناصر برجسته می‌تواند تکمیل کننده روند فعالیت‌های نظامی در چارچوب روشی فراگیر باشد.

۴. حمایت از عناصر معتدل

ترور عناصر برجسته می‌تواند فرصت‌های رسیدن به سازش سیاسی را افزایش دهد. بیشتر گروه‌های مسلح شکاف‌های داخلی در میان خود دارند که بین فرماندهان با رویکردهای نظامی و رهبران با رویکردهای سیاسی شکل می‌گیرد.

به عنوان مثال استفاده انگلیس از ترور عناصر برجسته در ایرلند، گرایش این گروه‌ها به سمت اعتدال را بیشتر کرد.

۵. استفاده از شکاف داخلی در میان رهبران گروه‌ها

سوء استفاده از شکاف داخلی در میان رهبران گروه‌های مختلف می‌تواند همان تأثیری را داشته باشد که ترور رهبران نظامی در این گروه‌ها ایجاد می‌کند؛ به عنوان مثال دولت سریلانکا با استفاده از شکاف میان رهبران تامیل موفق شد دستاوردهای زیادی را برای خود محقق سازد.

نمونه‌هایی از ترور عناصر برجسته در جهان

۱. طالبان در افغانستان

آمریکایی‌ها از سال ۲۰۰۱ تلاش گسترده‌ای برای ترور رهبران طالبان در افغانستان انجام دادند، اما نفوذ محدود دولت در مناطق خارج از کابل مانع از ثمربخشی این اقدامات شد، علاوه بر اینکه رسیدن به سازش در افغانستان نیز بنا به دلایلی از جمله فساد دولت و عدم وجود وحدت و بی‌کفایتی نیروهای امنیتی و ائتلاف ناتو و همچنین فقدان قانون در کشور با محدودیت‌های زیادی مواجه شد.

علاوه بر این‌ها عناصر و رهبران طالبان از پاکستان به عنوان پناهگاه امن خود استفاده می‌کردند تا از اقدامات تروریستی آمریکایی‌ها مصون شوند. از سوی دیگر طالبان گرچه از سیستم متمرکز رهبری برخوردار بود، اما نرمش قابل توجهی در این میان از خود نشان می‌داد و قدرت بالایی برای جایگزینی عناصر مفقود شده با افراد توانمند داشت که این موضوع در گزارش‌های محرمانه و نظامی آمریکایی‌ها مورد اشاره قرار گرفته است.

۲. جبهه آزادی بخش ملی الجزایر ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲

جبهه آزادی بخش ملی الجزایر تلاش‌های خود را در سال ۱۹۵۴ علیه اشغالگری فرانسه آغاز کرد تا بتواند دولتی مستقل شکل دهد. این گروه با استفاده از بستر مردمی خود اقدام به عملیات علیه فرانسوی کرد، اما واکنش تند فرانسوی‌ها باعث قربانی شدن عموم ملت الجزایر شد و همین اقدام محبوبیت جبهه آزادی بخش ملی را افزایش داد.

فرانسوی‌ها در سال ۱۹۵۶ موفق شدند «احمد بن بیلا» رهبر جبهه آزادی بخش ملی و ۴ تن دیگر از رهبران آن را بازداشت کنند، اما این اقدامات باعث نفوذ رهبران رادیکال در این جنبش شد. اندیشکده «رند» در این رابطه گزارش می‌دهد که تدابیر وحشیانه‌ای که فرانسه برای سرکوب جنبش مردمی در پیش گرفت، باعث گسترش حمایت محلی از این شورش‌ها شد و الجزایر در نهایت ۱۹۶۲ به استقلال دست یافت.

۳. عناصر شورشی در کلمبیا

نیروهای شورشی مسلح در کلمبیا موسوم به «فارک» فعالیت‌های شبه نظامی خود را در سال ۱۹۶۴ آغاز کردند. اما بعد از روی کار آمدن «آلوارو اوریبی» در رهبری این جنبش، فعالیت‌های خود را گسترش دادند. دولت کلمبیا طی سال‌های متمادی به دنبال نفوذ و سرکوب این جنبش بود، و در نهایت در سال ۲۰۰۷ با تقویت سرویس‌های جاسوسی خود مجموعه‌ای از عملیات موفق را علیه این گروه انجام داده و باعث شد روحیه عناصر شورش کاهش پیدا کند.

۴. القاعده در عراق

شبکه القاعده در عراق موسوم به شبکه الزرقاوی یکی از مهم‌ترین اهداف تروریسم آمریکا در اوایل سال ۲۰۰۴ بود. القاعده در این دوره، بسیاری از امرای محلی و رهبران ارشد خود را از دست داد، اما این روند باعث کاهش فعالیت‌های آن نشد.

گزارش‌های دیپلماتیک و اطلاعاتی آمریکا اعلام می‌کند که در نهایت حملات ضد عناصر ارشد این گروه در کنار تشکیل ائتلاف سنی ضد القاعده در عراق باعث شد این جریان بستر مردمی خود را از دست بدهد و فعالیت‌های آن در عراق از آن زمان تاکنون کاهش پیدا کند.

۵. حزب الله و حماس

در اواسط دهه ۹۰ رژیم صهیونیستی سرکوبگری گسترده‌ای را علیه اسلامگرایان مسلح آغاز کرد که انتفاضه دوم بخشی از آن بود. در این دوره حزب الله لبنان نیز با ساختار غیر متمرکز و قدرتمند خود برای جانشینی نیروها و همچنین ائتلاف عمیقی که با جوامع خود داشت، موفق شد در برابر خسارت‌هایی که رژیم صهیونیستی به آن وارد می‌کرد مقاومت کند. این موضوع را مجموعه بحران‌های بین‌المللی مورد تاکید قرار داده است.

کد خبر 6396586

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha