به گزارش خبرنگار مهر، در کتاب «مسند الإمام الرضا (ع)»، به نقل از سید بن طاووس با راویان مختلف از علی بن یقطین نقل کرده است که او در نامهای از حضرت امام رضا علیه السلام خواست که عبارات دعای سحر را تصحیح فرماید. امام پذیرفت و به او نوشت که این دعای امام محمد باقر علیه السلام است که در سحرهای ماه رمضان میخوانده است. بعد امام رضا (ع) از پدر بزرگوارش نقل کرده است که فرمود که امام باقر فرموده در خواندن این دعا کوشش و دقت کنید و دوست داشته که بگوید اسم اعظم الهی در این دعا است؛ پس در خواندن آن با دقت بکوشید. در مفاتیحالجنان نیز همین موضوع از طریق حضرت امام رضا نقل شده است که فرمودهاند حضرت امام باقر علیه السلام آن را در سحرهای ماه رمضان میخواندهاند.حضرت امام خمینی در سن ۲۷ سالگی این دعای پر مضمون را شرح داده است و از محتوای کتاب و عبارات آن بخوبی میتوان دریافت که ایشان در سنین جوانی یک عارف سالک و در عین حال یک ادیب اهل قلم بوده است. در ادامه قسمت پنجم شرح دعای سحر حضرت امام خمینی به نقل از ترجمه فارسی این کتاب تقدیم نگاه مخاطبان میشود:
ناگفته نماند وجود روزی که پروردگار به عظمت و مالکیت در آن تجلی فرماید و دولت آن دو اسم فرا رسد ضروری است، زیرا هر اسمی دولتی دارد که ظهور آن ضروری و لازم است و روز ظهور دولت اسمهایی چون معید و مالک و اسمهای شبیه آن دو روز رجوع تامّ و نزع مطلق است. البته، این امر به عوالم فرودین اختصاص ندارد و در عالم مجردات (از جمله عقول مقدسه و ملائکه مقرب) نیز جاری است. به همین سبب، در روایت آمده که عزرائیل بعد از قبض روح همه موجودات به دست خداوند متعال قبض روح میشود و خداوند متعال فرموده است: «یوم نطوی السماء کطیّ السجلّ للکتب؛ روزی که آسمان را مانند طوماری درهم بپیچم» و نیز: «یا ایّتها النّفس المطمئنّة ارجعی الی ربّک راضیة مرضیة؛ ای نفس مطمئنه، به حضور پروردگارت درآی در حالی که تو از او خشنود و او از تو خشنود است». و: «کما بدأکم تعودون؛ همان گونه که شما را در اول بیافرید به سوی او باز میگردید». و آیات دیگر.
عظمت از صفات جلال است و گفتیم که هر صفت جلالی جمالی در خود نهفته دارد. اگر در قهر و عظمت پروردگار لطف و رحمت نهان نبود، هرگز موسی، علیه السلام، از حالت غش و بیهوشی برنمیخاست و قلب هیچ سالکی قادر به شهود آنها نبود و چشم هیچ عارفی نمیتوانست بر آنها نظر اندازد، اما رحمت خداوند همه چیز را فرا گرفته است. بنابراین، در هر عظمتی رحمتی است و در هر رحمتی عظمتی، چنانچه در دعای کمیل بن زیاد از سید الموحدین و قطب الاقطاب العالمین امیرالمومنین، صلوات الله و سلامه علیه، آمده است:
«اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء؛ خدایا به رحمتت که همه چیز را فرا گرفته تو را میخوانم» …
«وبعظمتک التی ملأت کلّ شیء؛ و به عظمتت که همه چیز را پر کرده است».
عظیم به اعتبار علوّ و کبریایش از اسماً ذات است و روشن است که موجودات در جنب عظمت قدرت حق هیچ قدر و ارزشی ندارند و در عظمت شبیهی برای حضرت حق وجود ندارد و همه عظیمها در برابر عظمت او خاضعاند و عظمت هر عظیمی از اوست.
عظیم به اعتبار قهر و سلطنت خداوند بر ملکوت اشیا و قرار داشتن کلیدهای غیب و شهادت در دستان حق تعالی از اسماً صفات است. پس، خداوند متعال از نظر ذات و صفت و فعل عظیم است. با توجه به عظمت فعل پروردگار، عظمت اسمی که پرورش یافته اوست نیز روشن میشود و با توجه به عظمت آن اسم، عظمت ذاتی که این اسم از تجلیات اوست البته در حد توان و طاقت بشری شناخته میشود.
در عظمت فعل خداوند همین بس که ثابت شده عالمهای اشباح و اجساد و آنچه در آنهاست نسبت به [عالم] ملکوت مانند یک لحظه در مقابل کل زمان است. عالم ملکوت نیز در مقایسه با عالم جبروت همین وضع را دارد و اصلاً میان آن دو نسبتی نیست. برای مثال، تعداد منظومههای موجود در آسمان که تاکنون کشف شده به چهارده میلیون منظومه میرسد که هر یک از آنها با افلاک و سیارهها و اقمار تابعهشان به اندازه منظومه شمسی یا به مراتب بزرگتر از آن هستند و حتی منظومه شمسی ما به گرد یکی از آنها میچرخد. این در حالی است که فاصله خورشید تا کره نپتون که دورترین سیاره منظومه شمسی است بر پایه تحقیقات جدید ۲۷۴۶۵ میلیون میل است. علاوه بر آن، شاید بر طبق نظریات جدید منظومههای کشف نشده خیلی بیشتر از کشف شدهها باشد.
تعداد عالمها و منظومهها
سید بزرگوار، هبة الدین شهرستانیکه زندگانی و توفیقش دراز باد در کتاب الهیئة و الاسلام در مساله چهاردهم در تعداد عالمها و منظومهها میگوید:
دانشمندان معاصر علم هیئت ثابت کردهاند که سیارات و اقمار و منظومه شمسی ما همه از خورشید نور میگیرند و وسعت منظومه شمسی ما که به مدار نپتون محدود میشود یکهزار و پانصد میلیون فرسخ است. یعنی اگر از نپتون نگاه کنی، خورشید بزرگ را مانند یک ستاره کوچک [به اندازه یک گردو] میبینی. نتیجه این فاصله نبودن نور خورشید در مداری دورتر از مدار نپتون است. بنابراین، محال است که ستارگان ثابت نورشان را از خورشید ما بگیرند؛ زیرا خیلی بیش از نپتون از خورشید فاصله دارند. مگر نمیدانی که فاصله برخی از ستارگان دنبالهدار، چهارده برابر فاصله نپتون از خورشید است؟ با این وجود، آنها تحت جاذبه خورشید ما هستند و در جاذبه ستاره دیگری نیستند؛ زیرا فاصله آنها از ستارگان دیگر از فاصلهشان با منظومه ما بیشتر است. در تأیید این مطلب همین بس که تلسکوپهایی که زحل را با همه دوریاش برای ما هزار بار بزرگتر میکنند نمیتوانند ستارگان را از آنچه به چشم میخورند بزرگتر کنند و فقط آنها را کمی واضحتر نشان میدهند و در نهایت، آنهایی را که دیده نمیشوند مینمایانند. فاندیک در کتاب ارواء الظماء میگوید: نزدیکترین ستاره به منظومه شمسی نهصد هزار بار دورتر از ما نسبت به خورشید است. در مجله الهلال مصر (ص ۴۷۸، سال ۱۹۰۹) آمده است: نزدیکترین ستاره به زمین ما دلفاست که پس از محاسبات دقیقی که انجام شده اختلاف زاویه دید سالانهاش به اندازه یک ثانیه است و از اینجا معلوم شده که دوری آن از منظومه ما ۰۰۰ / ۰۰۰ / ۰۰۰ / ۰۰۰ / ۲۰ میل است؛ یعنی بیست میلیون میلیون میل. با اینکه نور در هر ثانیه ۱۹۰۰۰۰ هزار میل راه را طی میکند، نور آن در مدت سه سال به ما میرسد. پس چه میگویی در مورد ستارهای که نور آن در مدت صد سال یا هزار سال یا بیشتر به ما میرسد؟ در کتاب ارواء الظماء آمده است: ستارهای که در مرتبه شانزدهم است فاصلهاش از ما کمتر از ۳۶۳ برابر فاصله ستاره شعری از ما نیست و نور آن در مدت پنج هزار سال به ما میرسد. من میگویم: پس، نظر تو در مورد ستارهای که در مرتبه بیست و هشتم باشد، چیست؟.
غرض از بازگویی سخن طولانی سید برای جلب توجه دعاکننده به عظمت سرزمین خداوند و کلمات [مخلوقات] بود:
«قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربّی لنفد البحر. قبل ان تنفد کلمات ربّی ولوجئنا بمثله مددا؛ بگو اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگارم مرکب شود خشک خواهد شد پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، هرچند دریای دیگری نیز بدان ضمیمه شود».
وقتی چنین مناسباتی در پستترین و ننگترین عالم برقرار است، وضعیت عالمهای گسترده و با عظمتی که عالم اجساد و آنچه در آن است در برابر آنها بسان قطرهای در مقابل اقیانوس است و به راستی نسبتی میان آنها نمیتوان یافت و عالم اجسام در کنارشان اصلاً قابل ذکر نیست چگونه است؟
اللهم انّی اسئلک من نورک بأنوره و کلّ نورک نیّر.
اللهم انّی اسئلک بنورک کلّه…
بارالها، از تو درخواست میکنم به روشنترین نورت حال آنکه همه نور تو روشنی است. بارالها، از تو به همه نورت درخواست میکنم.
بدان، گرامیترین چیزی که از عالم ملکوت بر سالک راه حق وارد میشود و بزرگترین چیزی که از سوی حضرت جبروت بر کسی که از سرزمین ستمگران هجرت کرده افاضه میگردد و نفیسترین خلعتی که او پس از در آوردن پایافزار ناسوت از طرف وادی مقدس و بقعه مبارکه بر او پوشانده میشود و شیرینترین چیزی که پس از کندن درخت ملعون عالم طبیعت از شجره مبارکه در بهشت فردوس میچشد، گشایش سینهاش برای پذیرش روح معانی و بطون آن و سرّ حقایق مکنون در آنهاست. آری، قلب سالک برای تجرید از پوسته تعینات و برخاستن از گورستان هیئتهای تاریک گشوده میشود و گرد و غبار عالم طبیعت را از خود به دور میافکند و از دنیا به آخرت رجوع میکند و از تاریکی تعین به نورانیت ارسال میرسد و از درکات نقص به درجات کمال راه پیدا میکند. از این درخت مبارک و چشمه زلال، درهای تأویل برای دلهای سالکان گشوده میشود و در شهر دانشمندان راسخ وارد میشوند و از طریق حس به منازل کتاب الهی سفر میکنند، زیرا برای قرآن منازل و مراحل و ظواهر و باطنهایی است که پایینترین مرحله آن در پوسته الفاظ و گورهای تعینات قرار دارد؛ چنانچه در حدیث آمده است: «إنّ للقرآن ظهرا وبطنا وحدّا ومطلعا همانا قرآن ظاهری و باطنی و حدی و مطلعی دارد».
این آخرین منزل برای زندانیان تاریکیهای عالم طبیعت است و مراتب دیگر آن برای کسانی است که از پلیدیها و آلودگیهای عالم طبیعت پاک گشتهاند و با آب زندگی از چشمههای صاف و زلال وضو گرفته به دامن اهل بیت عصمت و طهارت چنگ زدهاند و به درخت مبارک پیوستهاند. به دستاویز محکمی که گسسته نمیشود تمسک کرده و به ریسمان محکمی که پاره نمیشود دست زدهاند تا تأویل و تفسیر آنان بر پایه رأی و از پیشخود نباشد، زیرا تأویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم کسی نمیداند.
نور علم در همه مدارک جلوهگر است
پس، وقتی سینه سالک برای پذیرش اسلام گشاده گردید و بر هدایت و نوری از پروردگارش قرار گرفت میفهمد که نور در این مصداقهای عرفی منحصر نشده و از اعراضی نیست که فقط سطوح اجسام تاریک با آن روشن میشود و اجسام را برای دیدن چشم و با شرایط خاصی روشن میکند و در دو لحظه خود را نمیتواند نگه دارد، بلکه برای او معلوم میشود علم نیز نوری است که خداوند در قلب هر یک از بندگانش که بخواهد میافکند. و حقیقت نور که در ذات خود ظهور داشته باشد و غیر خود را نشان دهد در علم به گونهای تمامتر و نحوهای روشنتر و محکمتر نمود دارد. پس، نور علم در همه مدارک جلوهگر است، بلکه در آینههایی که برتر از مدارک است، مانند نفوس کلی الهی و عقول مجرد قدسی و فرشتگان پاک و پاکیزه، نیز نمایان است و به واسطه آن، نهان اشیا بسان ظاهر آنها آشکار میشود. و علم نوری است که به عمق زمین و آسمانهای دور دست نفوذ میکند و خود او در گذر شبها و روزها باقی میماند؛ حتی برخی مراتب آن از زمان و موجودات زمانی گذر میکند و برای آن مکان و موجودات مکانی در هم پیچیده میشود.
بعض مراتب علم به وجوب حق تعالی واجب است و بر زمینها و آسمانها گسترش یافته است. و اوست که بر همه چیز احاطه علمی دارد. در این زمان است که گاهی برای قلب سالک به فضل خداوند و بخشش او کشفی حاصل میشود و او میفهمد که نور همان وجود است و در دار هستی به غیر او نور و ظهوری نیست و همه نورها و ظهورها به او باز میگردد: «یا منوّر النور؛ ای نورانیکننده نور»، «یا جاعل الظلمات والنور؛ ای قراردهنده تاریکیها و نور»، «الله نور السموات والارض؛ خداوند نور آسمانها و زمین است».
و نورانیت نورهای عرضی و علوم با همه مراتبش از خداست، و گرنه ماهیات آنها همه تاریکیهایی است که برخی تاریکتر از بعض دیگرند و تیرگیهای متراکمی است که برخی در یکدیگر فرو رفتهاند. پس، نورانیت عالمهای ملک و ملکوت و ظهور پردگیان قدس و جبروت همه از نور اوست و او نور مطلق و ظهور صرف، بدون هیچگونه تاریکی و تیرگی، است و دیگر مراتب نور از نور اوست که در دعای کمیل هم به آن اشاره شده است: «وبنور وجهک الذی اضاء له کلّ شیء؛ و به نور وجهت که همه چیز به سبب آن روشن شده است».
در کتاب کافی از علی بن ابراهیم قمی، از حسین بن عبدالله الصغیر، از محمد بن ابراهیم جعفری، از احمد بن علی بن محمد بن عبدالله بن عمر بن علی بن ابیطالب، از امام صادق، علیه السلام، روایت شده است که:
«ان الله کان اذ لا کان، فخلق الکان والمکان. وخلق نور الانوار الذی نوّرت منه الانوار، واجری فیه من نوره الذی نوّرت منه الانوار. وهو النور الذی خلق منه محمدا وعلیا، فلم یزالا نورین اوّلین؛ اذ لا شیء کوّن قبلهما. فلم یزالا یجریان طاهرین مطهّرین فی الاصلاب الطاهرة حتی افترقا فی اطهر الطاهرین: فی عبدالله و ابیطالب همانا خداوند بود آن گاه که هیچ بودی نبود. پس کون و مکان را آفرید. بعد، نور الانوار را آفرید که همه نورها از آن نورانی شده و از نور خود که انوار از آن نورانی گشته در آن جاری کرد. و این همان نوری است که از آن محمد و علی را آفرید. پس آن دو همواره نور نخستین بودند، زیرا چیزی پیش از آن دو به وجود نیامده بود. این دو نور پاک و پاکیزه در صلبهای پاک جاری بودند تا در پاکترین پاکان، عبدالله و ابوطالب، از هم جدا شدند».
نظر شما