بیماری سخت هم عماد افروغ را از رسالت معلمی دور نکرد

بیماری سخت هم عماد افروغ را از رسالت معلمی دور نکرد

چند مرتبه خود او با گوشی‌اش برایم زنگ زد و به نکات مورد نظر رساله ام اشاره کرد که این همان روحیه‌ علم‌دوستی و شاگردپروری و همکاری خوب با دانشجو و شاگرد است.

به گزارش خبرنگار مهر، محمدحنیف طاهری پژوهشگر و نویسنده در یادداشتی به مناسبت سالروز درگذشت عماد افروغ نوشت:

نزدیک ظهر جمعه ۲۵ فروردین ۱۴۰۲ بود که خبر ارتحال ملکوتی دکتر افروغ (استاد فلسفه علوم اجتماعی دوره‌ی دکتری و استاد راهنمای رساله‌ام) استاد اندیشمند، جامعه‌شناس، روشنفکر و سیاستمدار اخلاقی دکتر عماد افروغ را شنیدم؛ و از شنیدن این خبر، واقعاً متأثر شدم.

دکتر افروغ حدود دو سال بود که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد و سخت با آن می‌جنگید. آخرین باری که به منزل ایشان در غرب تهران برای گفتگو بابت دفاع رساله‌ام رفتم، اواسط دی ماه ۱۴۰۰ بود. وقتی تماس گرفتم و احوالش را پرسیدم و گفتم که استاد می‌خواهم خدمت برسم و شما را ببینم، از بیماری سخت و عمل‌شدن‌شان گفت و با این حال، فرمود: بفرمائید من منزل در خدمتم. بعد فرمودند: من در این ایام که شیمی‌درمانی می‌کنم و سروکارم به بیمارستان افتاده، کرونا هم گرفتم. برای شما مشکل پیش نیاید و مبتلا نشوید، عرض کردم جناب دکتر من ماسک می‌زنم و با فاصله صحبت می‌کنیم و انشاالله که مشکلی پیش نمی‌آید. با شوخی گفتم: من سخت جانم و تا حالا که گرفتار کرونا نشدم، از شما نمی‌گیرم. ایشان فرمود: من وظیفه دارم که اطلاع بدهم، حالا تصمیم با شماست اگر خواستید بیایید من در خدمتم.

بالاخره فردای آن روز به قصد ملاقات استاد تهران رفتم و زنگ منزل ایشان را زدم، درب (دروازه) خانه را برایم باز کرد و دم دروازه آمد و با فاصله‌ی مراعات قانون کرونا به من خوش‌آمد گفت و احوال‌پرسی کرد. دیدم استاد یک کلاه پشمیِ گرم روی سرش گذاشته و یک عبای قهوه‌ای‌رنگ هم روی دوشش انداخته و قیافه‌اش درست مثل یک روحانیِ نورانی شده است. حالا غصه می‌خورم که ای‌کاش آن روز از آن وضع و حال خاصِ استاد (با آن کلاه و عبای قشنگش) یک عکسی به یادگار می‌گرفتم. متأسفانه این فرصت را از دست دادم و شاید وضع ناخوش استاد این مجال را از من گرفت.

این متفکرِ متواضع که یک جامعه‌شناس و روشنفکر دینی بود، در عین انتقاد و صراحت کلام و بیان نسبت به برخی از جناح‌های سیاسی، سیاست‌مداران نظام و نهادهای علمیِ چون دانشگاه و حوزه که از لوازم و اقتضائات روشنفکری است داشت؛ با این حال، ارادت و احترام زیاد و غیرقابل انکار نسبت به روحانیت قائل بود. این از اختصاصات دکتر افروغ بود و میدان سیاست را هم به دلیل دانش دوستی و پژوهشگری ترک کرد. به هر حال، بیش از یک ساعت درباره موضوعات مختلف باهم حرف زدیم. خودش در حالی‌که ماسک زده بود، برایم چای درست کرد و چایی را به همراه شیرینی و میوه برایم آورد و روی میزم گذاشت و خود با فاصله‌ی زیاد روی مبل خودش نشست. بعد از صحبت‌های پراکنده، من پرینت رساله‌ام را به‌خواهش ایشان روی میز نزدیک ایشان گذاشتم و دو کتابم (پدران مدرنیته و سبک زندگی مؤمنانه در صحیفة سجادیه) که هر دو در سال ۱۴۰۰ منتشر شده بودند را هم خدمت ایشان تقدیم کردم. استاد بابت انتشار این دو کتاب، کوچک نوازی نموده و تبریک گفت و از اینکه آنها را به ایشان هدیه دادم تشکر کرد.

خلاصه آنکه استاد حرف می‌زد و من با حواس جمع استفاده می‌کردم، سوالات و پرسش‌های مختلفی در ذهنم بود که دلم می‌خواست مطرح کنم و از آن فرصت پیش‌آمده استفاده کنم، اما طبیعی است که امکان‌پذیر نبود، چون حالش مساعد نبود و دوره شیمی‌درمانی را می‌گذراند، بدتر از آن اینکه استاد با آن حال و وضعیت، کرونا هم گرفته بود و اصلاً حالش خوب نبود تا گفتگوهای علمی خوب داشته باشیم. یقین دارم کمتر کسی در چنین حال و شرایطی مهمان می‌پذیرد و حاضر به گفتگو آن هم با شاگردش می‌شود که شاید چندان مهم و ضروری هم نباشد. طبیعی است که در چنین شرایطی، اصلاً مناسب نبود که یک بحث علمی را با استاد مطرح کنم و داشته باشم. در همان جلسه یکساعت و نیم که با استاد داشتم و نگاهم به چهره‌ی ایشان می‌افتاد، کاملاً متوجه می‌شدم که استاد فی‌المجلس دارد درد می‌کشد. این باعث ناراحتی و شرمندگی‌ام می‌شد؛ چون متوجه شدم که استاد در چه حال و شرایطی مرا به حضور پذیرفته، با پیشانی باز دارد با من صحبت می‌کند و از من به گرمی پذیرایی می‌کند. برای این نوع رفتار توجیهی نمی‌توان پیدا کرد، جز همان ویژگیِ دانش‌دوستی، شاگردپروری و تواضع و فروتنی ایشان که برای دانش‌پژوهان و اصحاب علم و معرفت درس‌آموز است. امروزه به‌دلایل زیادی که غالباً توجیه‌پذیر هم نیست، کمتر استادی حاضر می‌شود نوشته‌های شاگردانش را بخواند، برای فکر و شخصیت آنها ارزش قائل شود و به‌عبارتی، شاگردپروری کند، برای دانشجویانش وقت بگذارد و نسبت به آنها تواضع داشته باشد. این خصیصه‌ای دکتر افروغ به‌اضافه پرکاری و خستگی‌ناپذیریِ ایشان برای من الهام‌بخش و ستودنی است. وقتی در تماس تلفنی به ایشان عرض کردم استاد فایل رساله را خدمت بیارم یا پرینت آن را؟ گفت: پرینت رساله و در توجیه علت آن فرمودند: من تو این روزا بین بیمارستان و منزل در رفت‌وآمدم و لذا از لب تابم دورم، پرینت رساله که دستم باشد، در این فواصل بین بیمارستان و منزل هم که شده آن را می‌خوانم و جالب و عجیب اینکه در طول یک هفته رساله ۳۳۰ صفحه بنده را کاملاً خوانده بود و نکات و مطالب مورد نظر خودش را هم مرتب از طریق ایمیل و واتساپ برایم می‌فرستاد.

چند مرتبه هم خودش با تواضع تمام با گوشی‌اش برایم زنگ می‌زد و به نکات مورد نظرش اشاره می‌کرد. این، نیست جز همان روحیه علم‌دوستی و شاگردپروری و همکاری خوب یا دانشجو و شاگرد که در این روزگار پرمشغله کمتر کسی از آن برخوردار است. سرانجام روح بلند این استاد اندیشمند، روشنفکر، جامعه‌شناس و سیاستمدار اخلاقی، در سحرگاه شب جمعه بیست و سوم ماه مبارک رمضان (شب ۲۳ قدر) به ملکوت اعلی پیوست و ارادتمندانش را دغدار و متأثر کرد. شنیدم مراسم وداع و تشییع این استاد عزیز در قم هم برگزار شده و نماز ایشان توسط فقیه عالیقدر و حکیم متأله آیت‌الله جوادی‌آملی خوانده شده که متأسفانه خبردار نشدیم و از حضور در این مراسم محروم ماندیم. روحش شاد و حشر با اولیای الهی نصیبش باد.

کد خبر 6435365

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha