خبرگزاری مهر، گروه مجله: وقتی صحبت از امدادگر و امدادگری میشود، معمولاً در ذهن ما زنها و مردانی نقش میگیرند که کلاهها و جلیقههای قرمز و سفید دارند. کسانی که هر وقت آتش جنگ شعلهور میشود، زلزله میآید، سیل خانهها را میبلعد یا آتش به جان جنگلها میافتد، همیشه برخلاف دیگران به سوی خطر میروند. کسانی که برایشان فرقی نمیکند کسی که الان زیر آوار است مسیحی است یا مسلمان. آنها خودشان را به محل حادثه میرسانند تا جان دیگری را نجات دهند. آنها امدادگرانند؛ مردان و زنانی که به وقت حادثه، دل به آتش، دود و آوار میزنند تا شاید جان دیگری را از مرگ نجات دهند.
درست است که امدادگری در هرجای این کره خاکی سخت و طاقتفرساست. اما در گوشهای دیگر شرایط فرق میکند. در باریکهای به اسم باریکه غزه، امدادگری شغلی است که اگر برای کمک به دیگری بروی، معلوم نیست زنده برمیگردی یا نه. در این مکان، تنها جایی است که دشمن به امدادگرها هم رحم نمیکند. در این باریکه، امدادگری معنای دیگری دارد؛ یعنی باید جانت را کف دستت بگذاری و به میدان جنگ بروی؛ زیر صدای بمباران و آتش.
در کوچههای غزه و هر جا و مکان دیگری که صهیونیستها به آن چشم دارند و فلسطینیها را به رگبار میبندند، امدادگرها بیش از هر جای دیگر نقش قهرمانان را دارند؛ قهرمانانی خاموش. قهرمانانی که وقتی صدای انفجار خیابانها را به لرزه در میآورد و ساختمانها به ویرانه تبدیل میشوند، بدون اینکه شک و تردیدی در دل خود راه بدهند، به سوی خطر میروند. با اینکه میدانند حتی بعد از انفجار هم امنیتی در کار نخواهد بود. چرا که آنها متعهدند؛ متعهد به رسالت انسانیشان.
«صلیب سرخ» و «هلال احمر»، این نمادهای جهانی بشردوستی، در غزه به چالش کشیده میشوند. جایی که هر امدادگر با دستها و بدنهایی که شاید هنوز زخمهای قبلی آن خوب نشده باشد، به دنبال بازماندگان میگردد؛ بازماندگانی از جنس کودکانی که در شوک از دست دادن خانه و خانوادهشان به دنبال دست یاری هستند، یا کسانی که زیر آوار ماندهاند. اما این مسیر همیشه با بازگشت همراه نیست. بسیاری از این امدادگران، جان خود را در راه کمک به دیگران از دست داده و زیر بمباران رژیم صهیونیستی شهید شدهاند.
چهرههایی که شاید هرگز در قاب تلویزیون دیده نشوند. اما داستانشان در قلبهای کسانی که نجات دادهاند، برای همیشه زنده میماند. روز جهانی صلیب سرخ و هلال احمر، فرصتی است برای یادآوری این فداکاریها و لحظهای برای قدردانی از آنهایی که در سایه بمبها و ترکشها، باری از انسانیت را به دوش میکشند.
نفسهای آخرش هم برای دیگران بود
«من در برابر مرگ میدویدم تا جانها را نجات دهم، اما اشغالگران اسرائیلی آخرین نفس مرا دزدیدند. با این حال، میراث انسانی من، از وحشیگری آنها ماندگارتر خواهد بود.» من «هانی الجعفراوی» هستم؛ معروف به حاج ابو عدنان. یک امدادگرها و مدیر خدمات آمبولانس در غزه. نمادی از شجاعت و انسانیت.
در طول نسلکشی اسرائیل، زندگیام را وقف نجات کسانی کردم که زیر آوار گرفتار شده بودند. هر روز با خطر مرگ روبهرو بودم. بارها بدون بازگشت به خانه، با دستهای خالی و در نبود تجهیزات، به دل آوارها میرفتم. حتی در روزهای آخر زندگیام، زیر باران گلوله و بمباران، زخمیها را نجات میدادم؛ چرا که باور داشتم هر زندگی ارزشمند است. اما در ۲۴ ژوئن ۲۰۲۴، هنگام نجات قربانیان از زیر آوار، در حمله هوایی رژیم اسرائیل به شهادت رسیدم. دستانم هنوز به سوی کسانی دراز بود که به کمک نیاز داشتند.
جنگ برای رویاهای فواد صبر نکرد
«فؤاد؛ مردی که شرافت و شجاعت را با هم داشت. جوانی مؤدب، خوشرفتار و با قلبی پاک. او یک خبرنگار، امدادگر و عکاس بود. در جمعیت هلال احمر به عنوان داوطلب فعالیت میکرد. هیچ وقت برای کارهای بشردوستانهاش پولی قبول نمیکرد. فؤاد با قلبی سرشار از انسانیت در دل جنگ به یاری دیگران میرفت. او جان خود را به خطر میانداخت تا صدای انساندوستان غزه را به جهان برساند. میخواست مردم دنیا بدانند که امدادگران در غزه با چه چالشها و خطرات جدیای روبهرو هستند.
«هنوز روزی که خانوادهام آواره شده بودند را به خاطر دارم. در آن لحظه که حس بیپناهی تمام وجودم را گرفته بود و هیچ جای امنی برای رفتن نداشتیم، تنها پناه من، دوستم فؤاد بود. انگار به برادرم پناه برده باشم. او ما را با آغوش باز پذیرفت. تلاش کرد آمبولانسی برایمان بفرستد، اما جادهها ناامن و خطرناک بودند. رویاهای بزرگی داشت. او کمکم به آرزوهایش نزدیک میشد. ما با هم روی پروژهای کار میکردیم که قرار بود بعد از جنگ راهاندازی کنیم. اما جنگ صبر نکرد. در میانه روزهای پرشور زندگی، فؤاد را از ما گرفت.»
در ۱۰ ژانویه، فؤاد به همراه سه عضو دیگر از کادر آمبولانس جمعیت هلال احمر فلسطین، هنگام انجام وظیفه در دیر البلح، توسط نیروهای اشغالگر هدف قرار گرفت و به شهادت رسید.
روایتگر جنگی که خود در آن خاموش شد
من امیر ابو عایشه هستم؛ ۲۳ ساله، طراح گرافیک، تدوینگر ویدئویی و عضو پرافتخار جنبش پیشاهنگی. دوستانم مرا به خاطر فداکاریهایم در کمک به دیگران، «قهرمان» صدا میزنند. با آغاز نسلکشی در غزه، به عنوان امدادگر داوطلب به جمعیت هلال احمر فلسطین پیوستم. در حالی که داستانهای جنگ را ثبت میکردم، بیوقفه به آوارگان و مجروحان خدمت میکردم.
اما در ۲۴ مارس، در حالی که پس از ۱۹ روز محاصره و شکنجه در اتاق اورژانس بیمارستان الأمل مشغول خدمت بودم، نیروهای اشغالگر اسرائیل مرا هدف قرار دادند. زندگیام پایان یافت و داستانم ناتمام ماند. پیکرم در زادگاهم، دیر البلح، به خاک سپرده شد.
نظر شما