به گزارش خبرنگار مهر، سید سعید زاهد زاهدانی استاد جامعه شناسی دانشگاه شیراز در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است به موضوع نقش دانشگاهها در شکل گیری تمدنها اشاره کرده است که ماحصل آن را در ادامه میخوانید.
شرایط اجتماعی کشور ما از حدود یک صد و پنجاه سال پیش تاکنون، از زمانی که با دستاوردهای تمدن مدرن آشنا شدیم، وارد دورانی بحرانی شده است. به عبارت دیگر از زمانی که سبک زندگی اسلامی باقی مانده از تمدن گذشته اسلامی با سبک زندگی تمدن مدرن برخورد کرد. در آن روز مردم ایران در شرایطی قرار گرفتند که نمیتوانستند دست از اعتقادات خود بردارند و به قولی «از فرق سر تا نوک پا» فرنگی شوند و نیز نمیتوانستند عقبافتادگیهای خود، به خصوص در علم و تکنولوژی را نادیده بگیرند.
چالش میان این دو تمدن و فرهنگ و سبکزندگیهای آنان شرایطی را بهوجود آورد که ایران را به کشور جنبشهای اجتماعی مشهور کرد. وقوع دو انقلاب گسترده در کمتر از صد سال خود حکایت از این شرایط بحرانی دارد.
انقلاب اسلامی که به منظور حل این منازعه ایجاد شد، با چشمانداز تمدن نوین اسلامی، نه تنها منازعه بین تمدن گذشته اسلامی و تمدن مدرن را حل نکرد، بلکه با معرفی فرهنگ و سبک زندگی تازهای ابعاد چالشهای اجتماعی ما را افزایش داد.
امروز آینده و اخلاق در جامعه ما در چالش میان سه سبک زندگی تمدنهای ذکرشده سرگردان است، البته جنگهای شناختی، روانی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و سیاسی تحمیل شده به جامعه و نیز ناتوانی مدیران و کارشناسان دستاندرکار امور اجرایی کشور موجب شده است که نتوانیم به این درگیریها جهت مثبت و سازنده بدهیم. چالشهای اجتماعی هم میتوانند موجب سرگردانی باشند و هم در یک رقابت سالم عاملی برای جوشش و رشد فرهنگی.
یادداشتها و پُستهایی که در اغلب گروههای فضای مجازی گذاشته میشود، علی رغم این که برخی از گروهها متشکل از فرهیختگان علمی کشور است و نوع برخوردها نمونهای از غیرسازنده مواجه شدن با این چالش هاست. اگر هر کس به عوض استقبال از اندیشه متفاوت دیگران، به دنبال اثبات حرف خود باشد و با شیوههای قلدری در صدد به کرسینشاندن گرایش سیاسی و فرهنگی خود برآید، زمینه فرهنگی موجود که از نظر این حقیر بسیار ممتاز است، هرز میرود.
چالش سه تمدن که سه سبک زندگی زنده در جامعه ما دارند، فرصت بسیار مناسب و مغتنمی برای بحث و گفتگوی صبورانه و سازنده در بین به خصوص متخصصین رشتههای علوم اجتماعی است. حاصل این گفتگوهای با رویکرد غیر حذفی است که میتواند به صورت معقول راه را برای رسیدن به فرهنگ و تمدنی مترقی فراهم سازد. در غیر این صورت اسیر همان گزاره قدیمی «تفرقه بینداز و حکومت کن» استعمارگران خواهیم شد.
نسبت دانشگاه و تمدن
تمدن با تعلیم و تعلم ارتباط وثیقی دارد، به طوری که یکی از مؤلفههای مهم در ایجاد و گسترش یک تمدن، علم و دانش است. در پرتو همین علم و دانش است که تمدنها از هم سبقت گرفته و بنیادهای فکری و اخلاقی جوامع تغییر میکند. در طول تاریخ، مراکز علمی و آموزشی، از بیت الحکمهها و نظامیهها گرفته تا دارالعلمها و حوزههای علمیه علاوه بر نقش تعلیمی و تحقیقی، دارای کارکرد اجتماعی نیز بوده و همگی در عرصه تمدن سازی پیشرو بوده اند و لذا سهم مؤثری در تأسیس و تعمیق تمدن بزرگ اسلامی و تعالی جامعه ایفا کردهاند.
در دوره جدید نیز دانشگاه بهعنوان بزرگترین نهاد تعلیمی و پایگاه معرفتی، تأثیر کاملاً مستقیم و غیرقابل انکاری در پیشرفت و تمدنسازی هر جامعهای، ازجمله جامعه اسلامی داشته است. هرچند که در فرهنگ ایرانی اسلامی ما تولد دانشگاه مدرن بر مبنای فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی نبود و در برخی موارد تعارضاتی را بین این دو پدید آورد، با این حال نقش مؤثری در شکل گیری تمدن جدید اسلامی و هویت ملی ایرانیان ایفا نمود. این هویت بخشی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با تأثیرپذیری از گفتمان انقلاب به شکل دیگری ادامه پیدا کرد. هرچند که با ایده دانشگاه اسلامی که هدف اصلی آن تولید علم دینی (به عنوان نرم افزار تمدن نوین اسلامی) و پرورش نخبگان و نیروهای متعهد (به عنوان افسران تمدن اسلامی) فاصله زیادی دارد.
همان طور که دانشگاه کانون انباشت علم برای تمدنسازی است و از طریق دانشپژوهی، تولید علم و تربیت نیروهای خلاق به تقویت و توسعه تمدن کمک میکند، تمدن نیز زمینه تأسیس دانشگاه را فراهم میکند. دانشگاهها در بستر تمدنها رشد کرده و گام به گام در حال تحول و پیشرفت هستند. بنابراین رابطه میان دانشگاه و تمدن رابطهای دو سویه و متقابل است؛ از سویی دانشگاه مبدأ تحول و تمدنسازی است از سوی دیگر، تمدن زمینهساز ایجاد دانشگاه و پیشرفت علمی است.
با توجه به آنچه درباره تعامل و رابطه متقابل علم و تمدن گفته شد، میتوان گفت: پیشرفت و توسعه علمی و تمدنی لازم و ملزوم هم هستند، بدین معنا که پیشرفت علمی منجر به پیشرفت تمدنی و فرهنگی خواهد شد و به عکس. نتیجه چنین امری موجب تحکیم و تقویت هویت ملی، فرهنگی، دینی و … خواهد شد.
پیششرط سبک زندگی اسلامی و تعالی جامعه، پیشرفت فرهنگی و تمدنی است (و نه توسعه تمدن غربی). علم و دانش دینی هم نرمافزار تمدن اسلامی و شرط اساسی تحقق و بالندگی آن است که دانشگاه (در کنار حوزه و نهادهای علمی دیگر) وظیفه تولید و نشر آنرا به عهده دارد.
در این میان، دانشگاه به عنوان نهادی برای بهتر اندیشیدن و مبدأ تحولات اجتماعی که وظیفه و نقش تعامل با کل جامعه را به لحاظ فرهنگی و تعلیم و تربیت عهدهدار است، زمانی میتواند در مسیر تمدنسازی قدم بردارد که آزادی تحقیق و پرسشگری را به رسمیت بشناسد و لازمه چنین امری مدارا و سعه صدر در برابر اندیشههای دیگر است.
غفلت از تدارک زیرساختهای مربوط به حکمرانی میتواند زمینه ساز گسترش آسیبهای فراوان شود. یکی از کارکردهای مهم وزارت علوم، تدارک این زیرساختهاست. جای تعجب است که حاکمیت مطالبهای از دانشگاهها در این خصوص ندارد. یکی از این زیرساختهای مهم، بحث تعارض منافع است که تاکنون چند بار مورد اشاره بوده است.
در خصوص مسأله جذب در دانشگاهها و تهیه زیرساختهای لازم برای تحقق اصولی آن، از منظر تعارض منافع نیز میتوان مثال آورد. لطفاً این بحث را موضع راقم در خصوص جذب تلقی کنید. آن بحث ابعاد متفاوتی دارد که در این مختصر نمی گنجد، لطفاً توجه را به سمت ضرورت تدارک زیرساختهای تمدنی گسیل کنید. بحث جذب تنها مثالی از این دست است که در آن حداقل در این پیام مناقشهای نیست.
آنچه در خصوص مسأله جذب در دانشگاهها مطرح شد عمدتاً حول یک چالش بود: اینکه جذب باید توسط بخشها صورت پذیرد یا توسط مقامات (به منظور رعایت مصالح حاکمیت بر اساس یک نگرش ویژه).
به نظر میرسد بتوان مثال تهیه زیرساختهای تمدنی را روی مسأله جذب پیاده کرد:
فقط تیتر وار تعارض منافعی که میتواند در مسأله جذب اتفاق بیفتد را در ادامه عرض میکنم: نمونهای از تعارض منافع است که باید برای آنها اندیشهای داشتدر نظر داشته باشید که تمام موارد زیر در خصوص تمام افراد، بخشها و.... صدق نمیکند. توجه تنها معطوف به گستره تعارض منافع بوده است:
۱. تعارض منافع بین اساتید با اهداف و گرایشات و منافع مختلف در درون یک بخش
۲. تعارض منافع بین بخشهای مختلف در درون یک دانشکده
۳. تعارض منافع بین دانشکدههای متقاضی تأسیس یک رشته تحصیلی
۴. تعارض منافع بین منافع دانشکده با دانشگاه
۵. تعارض منافع بین منافع دانشگاه با وزارت علوم
۶. تعارض منافع بین منافع وزارت علوم با برخی وزارتخانههای مرتبط و کلیتر با هیأت دولت به عنوان نماینده حاکمیت
۷. تعارض منافع در تعیین جهت گیری و استراتژی وزارت علوم با آکادمی علوم (بهعنوان نماینده حافظ منافع حاکمیت). بگذریم که هنوز زیرساخت تشکیل آکادمی علوم تحقق نیافته است.
این یک نمونه بود که مشخص شود پیشبرد اهداف حاکمیتی بدون تبیین، تسهیل و تعریف و عملیاتی کردن زیرساختها نمیتواند محقق شود. تشکیل هر نوع تمدنی حتماً از یک مسیر میگذرد. صرف بیان ایده آل ها، ما به تمدنی نخواهیم رسید.
گاهاً در تعریف چیستی و چرایی اهدافمان دستاوردهایی داشته ایم، اما آنچه این دستاوردها را به یک حکمرانی مطلوب میرساند، از طریق تعریف روشن از مسیر رسیدن به اهداف (بخوانید پرداختن به چگونگی) میگذرد. امیدواریم به این ضرورت بیشتر واقف شویم (بخوانید امیدواریم از این غفلت زودتر خارج شویم).
نظر شما