به گزارش خبرنگار مهر، از لحظه انتشار خبر سقوط بالگرد رئیس جمهور و تشییع شهدا در شهرهای مختلف تا امروز که در سالگرد شهادت شهید سید ابراهیم رئیسی، شهید امیرعبداللهیان، شهید آل هاشم، شهید رحمتی و سایر همراهان آنها قرار داریم، شعرهای فراوانی از سوی شاعران برای این عزیزان نوشته شده است. تعداد بیشمار این شعرها و تنوع حس و حال آنها، نشان میدهد شهید ابراهیم رئیسی و سایر شهدای خدمت از چه جایگاهی در دل مردم و نیز اهالی ادب برخوردار بودند.
در اولین سالگرد شهادت شهید سید ابراهیم رئیسی و شهدای خدمت، بخشی از شعرها و سوگسرودههای شاعران برای شهدای خدمت را با هم میخوانیم؛
*
فاطمه عارفنژاد
اخبار وهمآلوده و اخبار در مه
پیچیده آواز غمی انگار در مه
ای دشتها! کو رد پای رود در برف؟
ای کوهها! کو رد پای یار در مه؟
کو آن نگاه شعلهور در باد و بوران؟
آن شورِ آتشپوش و مشعلدار در مه؟
دیماه را من پیش از این یخ کرده بودم
اردیبهشتم گم شده اینبار در مه
از لابلای صخرهها داغی شکفته
گل کرده یک اندوه بیتکرار در مه
چشم و دلت روشن که تا این شب شود صبح
فانوس میماند فقط بیدار در مه
تاریک اگر ماندی، هوالنّوری بگو باز
تا روشناییها قدم بردار در مه
ققنوس من! برخیز از خاکستر رنج
ایران من! برخیز از آوارِ در مه
*
میلاد عرفانپور
سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند
از این حسرت روزمره، کشیدندشان ذره ذره
که بیحاشیه، بیتکلف، به متن و به معنا رسیدند
من المؤمنین رجالٌ... که دنیا شب قدرشان بود
شنیدند «من ینتظرْ...» را، به «قرآن»، به «احیا» رسیدند
به تاریکِ شب، هدیه دادند درخشیدن اشکشان را
از آن تیرگیها گذشتند، به این روشنیها رسیدند
به دل، زخم و بر لب، تبسم... همهْ دردشان درد مردم
به آغوش گرم شهادت برای مداوا رسیدند
پس از سالها رنج دنیا، نیفتاده بودند از پا
مقام رضا رزقشان شد، به لبخند زهرا رسیدند
دریغا و دردا که ماندیم، عجب سهمگین است ماندن
چه جانانه از جان گذشتند، شگفتا چه زیبا رسیدند
نه، از مدعیها نبودند، گرفتار دنیا نبودند
ببین این صف اولیها، به آغوش مولا رسیدند
*
سعیدهسادات کرمانی
دنیا به چشم زاهد تو دار محنت بود
دلجویی از مردم برایت عین نعمت بود
وقتی به روی کارگرها میزدی لبخند
شادی خریدن بهترین نوع تجارت بود
کفشات گلی میشد، عبایت سر به سر خاکی
میز ریاست هم برایت میز خدمت بود
در باز میکردی به روی مردم محتاج
گوش شنیدن داشتی هر وقتِ ساعت بود
درد نهان مردمت را خوب میدیدی
آنچه در این مدت ندیدی خواب راحت بود
وقتی دل دریایی ات لبریز غم میشد
راهی مشهد میشدی ، وقت زیارت بود
با دولتت عکسی برای یادگاری نیست
بعد از تو سهم سینه تنها آه حسرت بود
آن شام که دلواپست بودیم دانستیم
صبح شهادت در نگاهت صبح دولت بود
*
هادی ملک پور
میز و شهرت بود اما کی به آن وابسته شد؟
هر چه دنیا بیشتر رو کرد او وارسته شد
جان او دائم برای درد مردم می دوید
پا به پایش آمد اما خستگی هم خسته شد
او به معنای دقیق واژه مردم دار بود
با وجودش رسم خدمت شیوه ای پیوسته شد
جلد مشهد بود و با نام رضا پر می گرفت
عاقبت هم خاک پای گنبد و گلدسته شد
چون رجایی و بهشتی با شهادت انس داشت
پس کتاب عمرش آخر با شهادت بسته شد
*
علی اصغر شیری
صدا پیچیده در کوه مهآلودی، صدای کیست؟
به روی ابرهای این حوالی رد پای کیست؟
نگاه قاصدکها بی خبر در حیرت و اندوه
ندانستند اما این صدای آشنای کیست
صدایی مانده از روز ازل، در سینهی کوه است
ملائک میشناسند، این صدا قالوا بلای کیست
گلستان گشته کوهی که به دل آتشفشان دارد
صدا این بار می گوید که شرح ماجرای کیست
به ابراهیم نازل شد تمام محکمات کوه
چه بشکوه است میدانم طنین ربنای کیست
صدا پیچید در کوه و به هر وادی رسید اندوه
میان چشمهای غرق حیرت، این عزای کیست؟
*
رضا یزدانی
هرچه دشمنانِ آشنا
دوستانِ بیوفا
سنگ کینه و جفا به سوی او
بیمضایقه زدند
هرچه این و آن به طبل تفرقه زدند
چشمهای او ولی دودستگی نمیشناخت
خواستم بگویم... آه
خسته بود از این جهان
خسته بود
از کنایههای این و آن
خسته از دروغهای بیامان
نه... به خاطرم رسید:
آن «رئیسیِ عزیز
خستگی نمیشناخت»
*
مهدی جهاندار
وزیر خارجۀ کودکان و مظلومان
وزیر خارجۀ زخمهای بیپایان
وزیر خارجۀ از دمشق تا صنعا
وزیر خارجۀ از عراق تا لبنان
وزیر خارجۀ دیپلماسی عزّت
وزیر خارجۀ دیپلماسی و میدان
وزیر خارجۀ گوشوارۀ قلبی
وزیر خارجۀ انتقام سوختگان
وزیر خارجۀ کشتگان شاهچراغ
وزیر خارجۀ مادران دلنگران
کسی به غیرت و ایمان میرزا کوچک
به استقامت ستارخان و باقرخان
وزیر خارجه با چفیۀ فلسطینی
امید دخترکی کنج خانهای ویران
وزیر خارجۀ رنج مسجدالآقصی
صدای مردم مظلوم غزّه در طوفان
و شیر مادر و نان پدر حلالت باد
شهیدِ سینهسپر! قهرمان جاویدان!...
*
مهدی جهاندار
هارداسان یعنی کجایی، مرد میدان! هارداسان؟
ای دل خونین و ای لبهای خندان! هارداسان؟
در کدامین کوچه دنبالت بگردم بعد از این
در کدامین روستا در زیر باران، هارداسان؟
زیر و رو کردیم و پشت میز، عکسی از تو نیست
با عبای خاکیات، استان به استان، هارداسان؟
آن یتیم، آن دخترک، آن کارگر، آن پیرمرد
ازچه دنبال تو میگردد کماکان؟ هارداسان؟
هارداسان یعنی کجایی خستگی نشناختن؟
جمعهها بیکار ننشستن در اِیوان! هارداسان؟
آبروی سفرهمان رفته است ای درد آشنا
برق، ساعتهاست... ای چشم و چراغان! هارداسان؟
دوستت دارند محرومان و دورافتادگان
مَن سَنی چُوخ ایستیرم، جانم بقربان! هارداسان؟...
*
مهدی جهاندار
کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان
کاش بیدار شوم، اول اخبار تو باشی
سرزده سر زده باشی به دوتا شهر و دهستان
رفته باشی سفر خارجه و زود بیایی
بروی باز به محرومترین نقطهی ایران
با عبای گِلی و عینک و عمامهی خاکی
پای درد دل مردم بنشینی کف میدان!
زاهدان، تا به کسی خسته نباشید بگویی
یا کلنگی بزنی مدرسهای را به مریوان
کاش بیدار شوم، زائر مشهد شده باشم
شب میلاد رضا باشد و خوش باشم و خندان
کاش بیدار شوم، زیرنویس خبر امشب
فقط از باد بگوید، فقط از بارش باران
*
محمود یوسفی
آمد آوا اُدْخُلوهٰا بِسلٰامٍ آمِنینْ
اجر خدمت جز شهادت نیست نَجْزِالْمُحْسِنین
از تو غیر از کاروهمت لحظهای دیدیم؟ نه
خستگی را خسته کردی مرحبا صد آفرین
باهنر بودی که این گونه بهشتی کردنت
در وجودت حاج قاسم را رجایی را ببین
در مسیر درد مردم روز و شب نشناختی
گرچه تیغ طعنهها بودند دائم در کمین
میشناسندت تو را خدمتگزار شاه طوس
جان من قربان آن مُهری که داری بر جبین
خوش به حالت میهمان حضرت زهرا شدی
نوش جانت همنشینی با امیرالمومنین
راه ما بعد از تو هم بیشک همان راه است و بس
پرچمی را که علم کردی نمیماند زمین
سید ابراهیم فردا دست ما را هم بگیر
آه ما را نیست جز حب رضا در آستین
*
مصطفی محدثی خراسانی
وقت غروب در افقی دور دیدمت
دیر آمدم ولی دم آخر رسیدمت
از شش جهت محاصره در بوقهای جهل
تنها از این طنین مذبذب شنیدمت
غوغای شصت و هفت و کلاس ششم، چنین
با طعنههای خیل خبیثان رمیدمت
با عقل در تقابل و با عشق در جدال
اصلا تو را نخواندم و اصلا ندیدمت
ناگاه بعد رفتن تو پردهها درید
با ذرهذرههای وجودم چشیدمت
دیدم چقدر با تو یکی بودهام عزیز
پس با تمام آنچه ندارم خریدمت
آنگاه لحظه لحظه به قلبم تپیدی و
آنگاه قطره قطره ز چشمم چکیدمت
بیرنگ بودی و سرِ جلوه نداشتی
کمرنگ و مه زده اگر اینجا کشیدمت
حالا به قصد قربت تو، ای زلال محض!
من زنده ام اگرچه، پس از این شهیدمت
*
احمد رفیعی وردنجانی
یک سال شد رفتی ولی داغت به جان باقیست
اندوه تو آه ای عزیزِ مهربان باقیست
چشمانمان هر دم شود از گریه خونینتر
داغ تو دارد میشود هر لحظه سنگینتر
آتش به جانها میزند این حسرت جانکاه
رفتی و شد افسوس با دلهای ما همراه
رفتی و دنیا شد به حال مصلحتبینها
نسبت به داد مستمندان، گوشسنگینها
راحت شدی از تیر تهمتهای زهرآگین
از طعنهیِ جمع کجاندیشان دنیابین
رفتی و پیدا شد ز فقدانت تفاوتها
شد آشکارا ناتوانیهای این بُتها
خیلی تفاوت هست بین مرد میهندوست
با مدعیهای خیالاتیِ دشمندوست
خیلی تفاوت هست بین اهل حق بودن
یا در مسیر مکتب حق، تق و لق بودن
خیلی تفاوت هست بین مردمی بودن
یا در رفاه قوم و حزب خویش آسودن
خیلی تفاوت هست بینِ جمعه تا شنبه
اینکه بفهمی دردها را جمعه یاااااااااا شنبه
اینکه بفهمی جمعهها هر چند تعطیلیست
اما نه وقتی کشورت در جنگ تحمیلیست
اما نه وقتی کارگر یک کوه غم دارد
وقتی برای نانِ شب هم پول کم دارد
اما نه وقتی بیکسی را سر پناهی نیست
اما نه وقتی تا دِهی گمگشته راهی نیست
اما نه وقتی غصهها دارند محرومان
اما نه وقتی دردها دارند مظلومان
آری تو بودی و پناه بیکسان بودی
این سو و آن سو فکرِ آه بیکسان بودی
ممنون زحمتها و کار کارگر بودی
وقتِ سفر فکرِ ناهار کارگر بودی
بیتو دوباره روزگار کارگر تلخ است
کامش کنار تپههای نیشکر تلخ است
بیتو دوباره دردمندان رفته از یادند
محرومها تنها میانِ حسرت آبادند
رفتی و آمد در جواب ناسپاسیها
دوران تاریک حقیقت ناشناسیها
دوران آنان که گدایِ دولت غربند
چون گربهای درمانده فکر لقمهای چربند
رفتی و ایران شد دچار ناترازیها
با نیت وادادگی درمانده سازیها
خورشید بودی و نفهمیدند برقت! را
تاریکی است و دیر میفهمند فرقت را
رفتی و وا دادند ایران مقاوم را
وجهالامان کردند خون حاج قاسم را
در شیشهی دنیایِ ما هرچند کم بودی
عطرت به جا ماندهاست چون عطر حرم بودی
از شیشه بیرون رفتی و عطرت به جا ماندهاست
قاب تبسمهای پاکت پیش ما ماندهاست
حق میبرد یکیک شهیدان خدایی را
روزی رییسی را همانسان که رجایی را
آخر دعاهای قنوت تو اجابت شد
سهم تو هم مثل رفیقانت شهادت شد
رفتی و سهم دوستان بغضی گلوگیر است
ما تازه میفهمیم قدرت را ولی دیر است
تا جان به تن داریم میگرییم داغت را
مرهم گذارد اشکمان زخمِ فراقت را
هر سنگِ بیارزش یقینا دُر نخواهد شد
جای تو خالی ماند و هرگز پُر نخواهد شد
نظر شما