به گزارش خبرنگار مهر، محفل شعر «به رسم سرو» یادبود و پاسداشت سردار دیپلماسی، شهید دکتر حسین امیرعبداللهیان ظهر امروز با حضور جمعی از شاعران در تالار مهر حوزه هنری برگزار شد.
در این برنامه علیرضا قزوه، علیمحمد مؤدب، حجت الاسلام امرودی مشاور شهید امیرعبداللهیان، میلاد عرفانپور، محمد رسولی، سورنا جوکار، فاطمه نانیزاد، زهرا سپهکار، رضا رحیمی عنبران، علی داودی، مرتضی حیدری آل کثیر، کاظم رستمی، حسن عگله ثجیل و کریم صبری شاعران عراقی، جمعی از شاعران و خانواده دکتر شهید امیرعبداللهیان حضور داشتند.
جا داشت برای هرکدام از این شهدا یک محفل شعر ویژه برگزار میکردیم
در ابتدای این محفل که اجرای آن را سید محمدجواد شرافت برعهده داشت، میلاد عرفانپور شاعر و مدیر دفتر آفرینشهای ادبی حوزه هنری گفت: بعد از واقعه بزرگ و تلخ پرواز اردیبهشت شاعران بسیاری در میدان حاضر شدند و جانانه درباره شهید سید ابراهیم رئیسی، شهید آیتالله آل هاشم، شهید حسین امیرعبداللهیان و سایر شهدا از دل شعر نوشتند. واقعاً جا داشت برای هرکدام از این شهدا محفل ویژهای برپا شود. یکی از این شخصیتها که سر ما را در جهان اسلام بلند کرد، شهید حسین امیرعبداللهیان بود. خوشحالیم این توفیق نصیب ما شد که امروز در خدمت شاعرانی باشیم که برای این شهید عزیز شعر نوشتهاند.
اولین شاعر که برای شعرخوانی دعوت شد دکتر علیرضا قزوه بود. قزوه درباره شهید امیرعبداللهیان گفت: من در محفلی که هفته پیش برگزار شد و خانواده محترم شهید امیرعبداللهیان هم حضور داشتند، گفتم که ما در این سدهها وزیر خارجه زیاد داشتهایم، اما اگر بخواهیم بهترین وزیر خارجه ایران را انتخاب کنیم، بی گمان آن فرد شهید امیرعبداللهیان است. به ویژه که این عزیز به مقام شهادت هم رسیده است. شاید این روزها حضور ایشان خیلی بیشتر حس شود. هرچند نتیجه و تأثیر خون ایشان در افرادی که الآن مذاکره میکنند واضح است و این عزیزان هم دارند در خط شهید امیرعبداللهیان گام برمیدارند.
قزوه ادامه داد: شاعران ما به این این شهید مدیون هستند و امیدوارم در جلسه بعدی دیدار با مقام معظم رهبری، مجموعهسرودههای شاعران درباره شهید امیرعبداللهیان آماده شود و به دست رهبری و خانواده شهید برسد. آقای کاظم رستمی قول دادهاند این کار را به سرانجام میرسانند و انشاالله چنین خواهد شد.
قزوه در ادامه شعری تقدیم به شهید امیرعبداللهیان خواند:
کسی را میشناسم از تبار جان جان ما
امیر سربلندی بود عبداللهیان ما
دلم نهر عقاب تیرپرواز نگاهش بود
که صیاد قضا ناگاه تیری زد به جان ما
کسی بود از تبار درد و غمهای همین مردم
همیشه حرفهایی تازه میزد از زبان ما
حسینی تسنهلب بود و امیری آفتابیدل
که از داغش شرر زد آتشی در استخوان ما
شهیدا! از تو گفتن نیست کار هر دل غافل
عزیزا! از تو گفتن نیست در حد توان ما
کنار محفل اردیبهشت عاشقان بنگر
گل خورشید روییده ز خاک دامغان ما
شاعر بعدی محمود یوسفی از استان البرز بود که شعرش را برای حاضران قرائت کرد:
باشکوه و شور و غیرت همنشین بودی عزیز
افتخار مردم این سرزمین بودی عزیز
هیچکس از تو به غیر از وعده صادق ندید
دلسپاریهای مردم را امین بودی عزیز
همجوار بارگاه حضرت عبدالعظیم
غرق الطاف امیرالمومنین بودی عزیز
هرکه پرسید از وقار و هیبت این آب و خاک
تو جواب حاضری در آستین بودی عزیز
دانش آموز کلاس حاج قاسم مرحبا
مرد میدان سیاست بهترین بودی عزیز
مرزهای عاشقی را جابجا کردی عزیز
پا به پا نقطه به نقطه نکته بین بودی عزیز
آه از اندوه بی پایان صبح ورزقان
آن شبی که حسرت هر دوربین بودی عزیز
یاد شور و شوق و عشق آن زیارتها بخیر
کاش میشد کاش امسال اربعین بودی عزیز
وزیری ولی دستبوس ضعیفان / امیری ولی رسم مردم مرامت
علی داودی شعری تازه درباره شهید امیرعبداللهیان قرائت کرد:
قیامت نمودی تو قامت قیامت
الا پرچم عزت و استقامت
جهانی مسخر شد از منطق تو
مگر فتح خون است رمز پیامت
تو پروردهی ذوالفقاری که اینسان
صریح و برنده است تیغ کلامت
کجا خستگی شد حریفت که بوده
تلاش و تکاپو جهاد مدامت
نه چون ما که دلبسته میزهاییم
که در قلب میدان هیجا مقامت
وزیری ولی دستبوس ضعیفان
امیری ولی رسم مردم مرامت
که با دوستان مهر و با دشمنان قهر
که سر خم کند خصم در احترامت
نشان دلیری برازنده توست
تو آن قهرمانی به چندین علامت
شجاعت اطاعت درایت حمایت
صلابت نجابت کرامت شهامت
تویی معنی روح امیدواری
تویی معنی امن و صلح و سلامت
ترا خواند آن عصر اردیبهشتی
که پرواز کردی به سوی امامت
کنون زندهای زنده تا زندگی هست
که ثبت است فخر شهادت به نامت
سپس نوبت زهرا سپهکار بود که شعرش را برای حاضران قرائت کند:
شهید گفت که ایمانمان فروشی نیست
به عشق گندم ری نانمان فروشی نیست
اگرچه هیچ کجا روزن امید نبود
ولی کلید در خانهمان فروشی نیست
غیور بود و سیاستمدار بود که گفت
سلاحِ در دل میدانمان فروشی نیست
خدا غنی است، وَ او با خدا توافق کرد
به هر که بی سر و پا، جانمان، فروشی نیست
که میرویم به داغ بلند بالایی
برادران! غم کنعانمانفروشی نیست
وزیر خارجهی ما وزیر مردم بود
صریح گفت که ایمانمان فروشی نیست
تویی کسی که از این معرکه نترسیده است
شاعر بعدی محمد رسولی بود:
سلام قصهی پر رمز و راز خوشنامی
وزیر خارجهی انقلاب اسلامی
سلام طرز نگاهت به رنگ بیداری
وزیر خارج از قابهای تکراری
نگاه تو ادبیات پایداری بود
فراتر از دو سه تا عکس یادگاری بود
تو آمدی که بسازی مسیر فردا را
عوض کنی به زبانت زبان دنیا را
کنار این همه عزت ثبات را دیدیم
شهید با یقهی دیپلمات را دیدیم
تویی کسی که از این معرکه نترسیده است
به اخم و خندهی دشمن دلت نلرزیده است
تویی نشانهای از غیرت سیاسی ما
و حاج قاسم میدان دیپلماسی ما
درخت تو ثمراتش زیاد بود زیاد
تویی که شغل شریفت جهاد بود جهاد
تو کامیابی ات آئینهی شکست که بود؟
شهادت تو نشان داد کار دست که بود
تو در سکوت مجامع زبان غزه شدی
ز جان و دل پدر کودکان غزه شدی
میان راه تو و راه دیگران فرق است
به قدر فاصلهای که ز غرب تا شرق است
به سینهی تو از این پس مدال ناترسی است
سه سال آخر کارت سه واحد درسی است
از این به بعد مسیرت، مسیر مردان است
همیشه نام بلندت به یاد ایران است
رضا رحیمی عنبران تقدیم به شهید امیرعبداللهیان خواند:
میرسی به اوج، سر به زیر اگر شدی
اهل یا سمیع و یا بصیر اگر شدی
بی تکلف از خودت عبور کردهای...
راهی ادامهی مسیر اگر شدی
میشود بزرگ باشی و رفیق خلق
بر هوای نفس خود امیر اگر شدی
حاصل دوندگی برای مردم است
گرم خوابهای دلپذیر اگر شدی
ذات روشن بسیجیات عوض نشد
تو سفیر اگر شدی، وزیر اگر شدی
حاصل نظر به فرصت شکفتن است
در نگاه باغ بی نظیر اگر شدی
میروی تو با حسین و میشوی امیر
عبد او اگر شدی اسیر اگر شدی
بین هیئتی که گرچه وقف گریه نیست
رو به روی اشک ناگزیر اگر شدی
سیر کن به سمت قله کمال خویش
از تحجر زمانه سیر اگر شدی...
ببین این صف اولیها، به آغوش مولا رسیدند
در ادامه کلیپی از شعرخوانی شهید امیرعبداللهیان پخش شد و بعد از آن نوبت میلاد عرفانپور بود که شعرش را قرائت کند:
سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند
از این حسرت روزمره، کشیدندشان ذره ذره
که بیحاشیه، بیتکلف، به متن و به معنا رسیدند
من المؤمنین رجالٌ… که دنیا شب قدرشان بود
شنیدند «من ینتظرْ…» را، به «قرآن»، به «احیا» رسیدند
به تاریکِ شب، هدیه دادند درخشیدن اشکشان را
از آن تیرگیها گذشتند، به این روشنیها رسیدند
به دل، زخم و بر لب، تبسم… همهْ دردشان درد مردم
به آغوش گرم شهادت برای مداوا رسیدند
پس از سالها رنج دنیا، نیفتاده بودند از پا
مقام رضا رزقشان شد، به لبخند زهرا رسیدند
دریغا و دردا که ماندیم، عجب سهمگین است ماندن
چه جانانه از جان گذشتند، شگفتا چه زیبا رسیدند
نه از مدعیها نبودند، گرفتار دنیا نبودند
ببین این صف اولیها، به آغوش مولا رسیدند
محدثه خاکزاد شاعر بعد بود که برای شعرخوانی دعوت شد:
مرد میدان است و تا این حد لیاقت داشتن
نیست هر کس لایق این قدر عزت داشتن
هم امیر و هم حسین و هم وزیر و هم شهید
خود حکایت میکند از راز حکمت داشتن
چشمهای نافذش را از بصیرت داشت و
قد و قامت داد او را استقامت داشتن
بی نیازش کرد از میز حکومتدارها
در خرابآباد مظلومان عمارت داشتن
مثل چمران راه او را تا سیاست باز کرد
گوشهای بر پهنهی سجاده خلوت داشتن
مصلحت در دیپلماسی نیت عقلانیاش
داد تعریقی جدید از قصد غربت داشتن
تا کجاها مرزها را پای عهدش رفت و رفت
خستگی را خسته کرده شوق خدمت داشتن
تا فلسطین و عرقا و شام و لبنان و یمن
میکشاندش پای این ناموس غیرت داشتن
چفیه را برداشت و بر دوش خود انداخت و
گفت از بر روی دوش خود رسالت داشتن
بوی تربت میدهد پیشانی اش تقدیر چیست؟
میبرد تا کربلا مهر شهادت داشتن
کوه / تو را نمیکشد / شهید میکند
بعد از آن نوبت احمد رفیعی وردنجانی بود که شعری تقدیم به ساحت مقدس شهید حسین امیرعبداللهیان قرائت کند:
خوش چهره و بالا بلند و راست قامت
سرو رشیدِ گلشنِ دین و سیاست
در مکتب ناب سلیمانی-رییسی
آموخته درس بزرگی و شهامت
مانند آنان از وجود خود گذشته
بوده بسیجیوار در میدانِ خدمت
وقت حمایت از حریمِ کشورِ خویش
طوفنده و محکم نشان دادهست غیرت
مصداق آیات الهی، در مرامش
با دشمنان دین حق بودهست شدت
در یاری و همراهی خلق فلسطین
ایجاد کرده جلوهای نو از شجاعت
در بین مردم دیده راه بندگی را
دیدهست خدمت را تجلایِ عبادت
دانست میگیرند مثل حاج قاسم
مزد شهادت یک به یک خُدام ملت
از اقتدار بی نظیرش دشمن و دوست
بر محضرش دارند دنیایی ارادت
پاینده بوده در مسیرِ یاریِ دین
هرگز نبودش لحظهای لغزش، در این خط
تصویر نو از قدرت ایران رقم زد
شد شهره در دانایی و درک و درایت
در عرصهی بین الملل با قدرتِ نرم
بر سرزمین پاکِ خود داده ست عزت
با اینهمه ایثار در این راه پیداست
پاداش او چیزی نباشد جز شهادت
احسنت بر شاگردِ خاصِ حاج قاسم
به به، به محصولِ کلاسِ حاج قاسم
اولین شاعری که شعری سپید برای شهید امیرعبداللهیان قرائت کرد، مهدی نظارتیزاده بود:
عاشورا
برداشتن خاکستر
از صورت شهید است
لحظهی پیدا کردن خاک کربلا
در قلهی کوهی
پیدا کردن تربت در جیب مسافری
لحظهی دیدن خونی آشناست
*
سر مزارت
حمد می خوانمو وقتی به صراط مستقیم میرسم
بعید نیست خاک مزار تو گرد و خاک راه باشد
تو
قرآن جیبی یک شهیدی
اولین آیهای که بعد از تفحص
لای قرآن را باز کردهاند
تو روی قلهی کوه نوشتهای بل احیا
و در اردیبهشت
دو بار به دنیا آمدی
*
دیپلماسی تو
وضو میگیرد و ان یکاد میخواند
آب وضوی تو ریخته پای تریبونی
که از درد سیاسی انسان میگفت
از خون ریختهی انسان
از عطرهای آلمانی
در شهر مرزی حلبچه میگفت
*
آیههای سیاسی تو میگویند
سازمان ملل
پوکهی بمبها را آب میکند
تا ویلچر بسازد برای افغانستان
با جعبهی فشنگ
مدرسه بسازد برای بومیان آفریقا
تو از کشف گورهای دسته جمعی
از نزدیک شدن کرکسها
به انسانی نیمهجان گفتی
*
والقلم
کلمههای تو
مرغ میناست روی گلدان قلمکاری
نقاشی آیهها
روی بومهای بین المللی
*
کوه
تو را نمیکشد
شهید میکند
و ما
درون جنگل مه
خودمان را گم کرده بودیم
صدایت زدم امیر امیر!
کوه جواب داد که عبد که عبد...
*
تو دستهی کبوتری
برای دیدنت باید به آسمان نگاه کرد
دستهی عزای محرمی
در خیابان ولی عصر
که از روی هلیکوپتر
در اخبار دیده میشود
*
شاعری که از عکس دسته جمعی انسان
در یک گور جهانی مینویسد
از دل سردخانهها مینویسد
یک وزیر خارجه است
و وزیر خارجهای که توی سازمان ملل
نام فلسطین را میبرد
یک شاعر مقاومت است...
شاعران عربزبان زودتر از ما برای شهدای خدمت شعر سرودند
سپس نوبت حسن عگله ثجیل شاعر عراقی بود که حاضران به ابیاتی با زبان عربی مهمان کند. پس از شعرخوانی حسن عگله، مرتضی حیدری آل کثیر شاعر و مترجم اهوازی، بخشهایی از شعر عگله را برای حاضران ترجمه کرد.
مرتضی آل کثیر ابتدا با اشاره به شعرهایی که شاعران عربزبان درباره شهدای خدمت سرودهاند، گفت: من با رصد فضای مجازی و فیسبوک متوجه شدم که شاعران عراقی و شاعران مقاومت، بعضاً از ما ایرانیها زودتر برای شهدای خدمت شعر نوشتند. این دو شاعر عراقی از شاعران تقریباً جوان قصیدهسرای عراق هستند. قصیدهای که مثل غزل ما به مواریث ادبی تکیه میکند ولی از واژههای جدید و فضاهای جدید هم استفاده میکند. این شاعران در بسیاری از جشنوارههای عراق برگزیده شدهاند. بخشهایی از شعری که برای شهید خواندند را میخوانم.
وی در ادامه ترجمه شعر حسن عگله ثجیل، شعر «آویختگان به سدرة المعنی» را برای حاضران خواند:
برای آنها در نهادِ زمین، منزلتی بلند است
و نشانههای شکوهشان که در آسمانها پیداست
گویی آنان بر لبان آب، بسملهی شبنماند
و در قحطیِ ایام، خوشههای سبز معرفت
آنها که منسوباند به سدرة المعنی
کدام واژه میتواند به پرواز درآید، تا بال سیرشان را لمس کند
بر صَفوَتی زیستند که در خدمتِ مردمش بود
و صبورانه در این راه عمر گذراندند، چه افتخاری از این بالاتر!
*
در محراب یادشان، اشکها روان میشود
بر این مصیبت، اشکهای سوزان
و شبِ دراز، از تنهاییِ آنان احساس وحشت میکند
زیرا که آنان در دلِ شب، چراغها بودند و یادها
و آن روز… آفتاب چه غمگین بیدار شد
و جامی پُر از اندوه را چه تلخ سر کشید
*
ای آذربایجان!
سوال و اشتیاقم را پاسخی باش
که آتشِ غم، روح سرگردانم را شعلهور ساخته
چه احساسی، بر افق تو گذشت
هنگامی که بر شانهی طوفانیاش، تابوت عقاب را حمل کرد؟
و چگونه بادهای سرکش را رها کردی
تا بالهایش را تکان دهند و برای شکستنش تلاش کنند؟
و چگونه در میان کوهها استوارترین آنان فرو افتاد؟!
او، راهبر راهبران بود...
و شریفترینِ آنان در منزلت
و رئیس ایران بود
مطیعِ آقایی که نسبش به حیدر و فاطمه زهرا میرسد
و شمشیری صیقلی
که دو لبهاش با بُرندگیاش، همیشه پیروزی را محقق میسازند
*
شهیدِ جمهور...
با عشقِ آنان سر بلند میکرد
و اینک، چون غایب شد، همگی مصیبتزدهاند
در او زهدِ اولیا را دیدند
پس با فریبندگیِ دنیای پُر فریبش، فریب نخورد
و ضعیفترین باورِ تسلیت این است که
که در وصفش شعری بسرایم
- و براستی نتوانستم همان را هم بگویم -
اینک این منم که از سرزمین حسین آمدهام
در حالی که «دسته گلی از احساس» را با خود حمل میکنم
که جای عطر اشک میپراکنند
*
عراق...
و ایران...
قلب من و چشمان من است
به یاد میآورم برای کسی که فراموش میکند -باشد که تذکر سودمند باشد-
پس خدا به سرزمین و مردمش صبر دهد
و خداوند به رهبرشان، پاداش عظیمی عطا کند...
تکیه بر وعدهی اغیار نکرد ابراهیم
در ادامه مرتضی حیدری آل کثیر شعر خود برای شهید رئیسی را قرائت کرد:
باز با لحنِ خراسانیِ گلها برگشت
آن گل سرسبد خسته شکوفا برگشت
خسته و سوخته از کوچهی دنیای شما
به دیارِ ابدِ زندهترینها برگشت
آن کبوتر شده از عطر نسیم رضوی
در مه و ابر به کوهی زد و عنقا برگشت
او که میگفت: درست است کمی دور شدیم
به امام و شهدا میشود اما برگشت
باید از نخوت این کاخ به کوخ فقرا
باید از کرسی رخوت به تقلا برگشت
آدم از هیبت او پاک سرشتی میدید
دشمن و دوست در او خلق بهشتی میدید
رأی دادیم به اخلاق اهورائی او
قرعه افتاد به نام دل دریایی او
حامی کارگران سید محرومان بود
مرد اقدام و عمل خود وسط میدان بود
همه دیدند که در شرجی و گرما آمد
به سراغ دل غمدیدهی ماها آمد
دل این شهر چه رؤیای خوشی ساخت از او
«خار» گُل داد از او … «نی» شکر انداخت از او
او نشان داد که یک حاکمِ با ایمان کیست
«به عمل کار براید به سخندانی نیست»
گرچه او را عقلا خوب نمیدانستند
پاکدست این همه مطلوب نمیدانستند
با همه خلق چنین ساده نباید باشد
حاکم این قدر هم افتاده نباید باشد
ولی آن مرد کزو گشت سر کوه، بلند
آخرش چشمه شد و خورد به باران پیوند
همه دیدیم که فریاد شقاوت برخاست
دود از آتش نمرودی تهمت برخاست
تکیه بر وعدهی اغیار نکرد ابراهیم
سوخت اما گله از یار نکرد ابراهیم
ظاهر قصه چنین بود که خدمت میکرد
تو نگو سید ما مشق شهادت میکرد
رفت آنگونه که نوری به نهایت برسد
حق او بود که این سان به شهادت برسد
راستی در عدد هشت چه سری ست عجیب
هشت یادآور تاریخ امامی ست غریب
حکمتش چیست بجز وصل به جانان بودن
هشتمین منتخب مردم ایران بودن
یاد باد آنکه دلش را به رضا مایل کرد
عاقبت گوشهای از مشهد او منزل کرد
انقلاب است که میماند و پرچمدارش
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
راضیه جبهداری برای شهید امیرعبداللهیان خواند:
وزیر انقلاب و انقلابی وزیر تو
دلاور شهیر تو حسین تو امیر تو
ابهت است حالتت و طرز ایستادنت
چه ناامید دشمنت نفوذ ناپذیر تو
رشید و سربلند و چارشانه باغرور هم
کنار ما همیشه خنده روی و سربه زیر تو
جهان کور و کر که بی خیال حال غزه شد
برای حال کودکان بی زبان صفیر تو
محافظ خطوط قرمز امام و انقلاب
و در ادامهی خطوط سبز الغدیر تو
به آسمان رسیده دستهای سربلندی ات
که با شهید بوده ای همیشه هم مسیر تو
شاعر بعدی سورنا جوکار بود که غزلی ارائه کرد:
دل را به درد و داغ عمیقی دچار کرد
آخر قطار عشق تو را هم سوار کرد؟
آه از خبر که تلختر از زهر مار بود
جان را به کامِ پیکرمان ناگوار کرد
حالا چگونه میشود این سیل اشک را
با آستین صبر و تحمل مهار کرد؟
خوشبخت آن که مثل تو بر خوان روزگار
اندوه خورد و شکر خداوندگار کرد
دارند در تمام جهان نقل میکنند
رازی که خون پردهدرت آشکار کرد
پاداش کار خادم سلطان «شهادت» است
«مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد»
غریبانه شبی رفت و در آغوش خدا گم شد
همچنین عاطفه خرمی دو غزل کوتاه تقدیم به شهید رئیسی و شهید امیرعبداللهیان خواند:
صدای آشنایی در سکوت کوهها گم شد
کسی یک شب میان بهت دنیا بی صدا گم شد
نگاهش گرمی شبهای یخبندان میهن بود
دلش چون مشعلی روشن، تنش در شعلهها گم شد
شبِ اندوه کوهستان، شبِ حیرانی اخبار
همه فانوسها دنبالش اما ماه ما گم شد
در آشوب ارسباران، میان باد در بوران
نمیدانم کسی میداند اصلاً او چرا گم شد؟
ندانستیم قدرش را، نفهمیدیم نعمت را
مگر آن شب که او در غربت آن ماجرا گم شد
کسی حالا به رخت خاکیاش دیگر نمیخندد
میان مه تمام تار و پود آن عبا گم شد
زمین اندازهی انبوه غمهایش نبود، آری
غریبانه شبی رفت و در آغوش خدا گم شد
*
خدا به خیر کند حال ما پریشان است
اگرچه فصل بهاران ولی زمستان است
خبر رسیده، خبرهای ناگهان از کوه
خدا به خیر کند، گفتهاند طوفان است
خبر رسیده که سروی به روی خاک افتاد
نگاه باغ از این اتفاق حیران است
شهادت است فقط مزد او که میگفتند
صدای غزه میان سکوت و نسیان است
اگرچه گم شده در مه شکوه آن قامت
هنوز هم که هنوز است سرو ایران است
شهید میشود آخر به نام او سوگند
وزیر خارجهای که میان میدان است
شهید امیرعبداللهیان در جلسات خصوصی رهبر انقلاب را «امام خامنهای» خطاب میکرد
در ادامه این برنامه حجت الاسلام امرودی مشاور شهید امیرعبداللهیان و مشاور فعلی دکتر عباس عراقچی وزیر خارجه جمهوری اسلامی، با تشکر از شاعرانی که در این برنامه شعر خواندند، گفت: شما با این شعرها ماندگار میشوید. این توفیق شماست که برای شهید شعر میگوئید. من یادم نمیرود در مراسم آقای موذنزاده بودم. ایشان داشت میخواند و ناگهان زد به حنجرهاش و گفت «قربون این حنجره برم که جز برای حضرت زهرا (س) نخوانده است». شما هم برای شهدا شعر نوشتید و باید از شما قدردانی کرد.
امرودی افزود: شهید امیرعبداللهیان دچار حجاب معاصرت است. کنار زدن حجاب معاصرت هم به دست شماست. ایشان وقتی خدمت آقا میرسیدند، یک دفتر سیمی داشتند که در آن صحبتهای آقا را مینوشتند. بعد از جلسه دفتر را باز میکردند و نوشتهها را میخواندند و میگفتند «حضرت آقا اینجا مکث کردند. به نظر شما چرا مکث کردند؟». شهید امیرعبداللهیان تا این میزان روی بیانات رهبر انقلاب حساس و پیگیر بودند.
وی درباره ولایتمداری شهید امیرعبداللهیان ادامه داد: ما کلمهای داریم به نام اطاعت و کلمهای داریم به نام تبعیت. تبعیت یعنی نه جلوتر و نه عقبتر. ایشان نسبت به رهبری، در مقام تبعیت عمل میکرد. من دو دهه با ایشان رفیق بودم و خدا را شاهد میگیرم که وقتی در جلسات خصوصی اسم آقا را میآورد، از کلمه «امام خامنهای» استفاده میکرد.
حجت الاسلام امرودی ادامه داد: عملیات طوفان الاقصی شده بود و ایشان میخواستند به سفری بروند که خطرناک بود. من گفتم نروید، اینها نامرد هستند و شما را میزنند. شهید امیرعبداللهیان جواب دادند «شاید فایده یک وزیر خارجه شهید، از یک وزیر خارجه زنده برای نظام بیشتر باشد». ایشان جمهوری اسلامی را حرم میدانست و همیشه میگفت دعا کنید که این دنیا از آب دهن برای من بی ارزشتر باشد.
بعد از صحبتهای امرودی، شاعری که برای شعرخوانی دعوت شد میثم داودی بود:
ای در دل ظلمت درخشان، میشناسیمت
خورشید پشت ابر پنهان، میشناسیمت
سر دادهای در کوه، پژواک شهادت را
از تیرهی صبحی و باران، میشناسیمت
ای در هوای حاج قاسم شسته دست از جان
در خون تپیده مرد میدان! میشناسیمت
از روزهای آفتابی تا شب طوفان
ای سرو! پای عهد و پیمان، میشناسیمت
عطر تو پیچیدهست آبادی به آبادی
اعجاز کن در شهر ویران، میشناسیمت
هم بت شکن در شعلههای آتش فتنه
هم ایستاده در گلستان، میشناسیمت
بی خستگی، یک عمر در آماج تهمتها
سینه سپر کردی به ایمان، میشناسیمت
آغوش امنت بستر آرامش تهران
دلداهی شاه خرسان، میشناسیمت
جای دو دستت بال روییده ست بر شانه
در آسمان، عباس دوران، میشناسیمت
پرچم گرفته تنگ در آغوش جسمت را
ای پهلوان! فرزند ایران! میشناسیمت
سپس خاطره شیوندی چند رباعی برای حاضران قرائت کرد:
در هر قدمت صلابتی پیدا بود
نام تو همیشه افتخار ما بود
ای معنی اقتدار! با بودنِ تو
پیش دنیا سر وطن بالا بود
*
سازش، تسلیم، نه! مرامش این نیست
از زخم زبان همرهان، غمگین نیست
آن مرد که اقتدار را معنا کرد
در چشمش امضای کسی تضمین نیست
*
در خود پیچید آسمان از سر درد
طوفان از کوه بوی غم میآورد
آن شب که تمام آسمان گریان بود
در سوگ تو ماه روضهخوانی میکرد
*
آمد نمنم شهر مرا رنگین کرد
هر مسجد را به حجرهای تزئین کرد
از هر جایی گذشت فرمود حسین
خون فلسفه جهاد را تبیین کرد
*
هر کوچه به خون پدری رنگین است
هر خانه ز داغ پسری غمگین است
گفتند که خون طلیعه بیداری است
افسوس شب است و خوابمان سنگین است
هر پدیدهای که در شعر ثبت شده، جزو روح ایرانی شده است
شاعر بعدی علیمحمد مؤدب بود. مؤدب با ابراز خوشحالی از برپایی این جلسه، گفت: شعرهایی که برای شهدای خدمت گفته شد، هم از نظر تعداد و هم از نظر کیفیت و زیبایی شعرها، بی نظیر است. درباره شهادت شهید رئیسی خیلی از شعرا شعر نوشتند و شعر ما واکنش عجیبی نسبت به این اتفاق داشت. من تا الان چند کتاب دیدهام که با همین شعرها منتشر شده است. سه چهار تا کتاب قطور منتشر شده و اغلب شعرهایی که دیدم زیبا و فنی و ادبی است. همچنین میدانم شعرهای زیادی است که در این کتابها نیامده است. خود من برای شهدای خدمت چند شعر دارم که هنوز جایی منتشر نشده است.
مؤدب افزود: شعر ما در طول تاریخ ایران متولی پاسداری از زیبایی بوده و با زیبایی جان گرفته و این وجود را به انسان ایرانی بخشیده است. در تاریخ ما هر پدیدهای که در شعر ثبت شده، جزو روح ایرانی شده است. به جرأت میتوان گفت شعر ما این واقعه را پذیرفت و ثبت کرد و این عزیزان به بخشی از وجود ایران و ایرانی تبدیل شدند. شعر نمیگذارد این شهیدان ما فراموش شوند. خرسندیم که شعر به عنوان مهمترین قدرت معنوی ایران و جریانی که برای ایران قدرت معنوی ایجاد میکند، به این شهیدان ادای وظیفه کرده است.
وی در ادامه غزلی برای شهدای خدمت خواند:
گفت این دشوار و آسان بگذرد
بگذرد این شام هجران بگذرد
میرود بر شانه مه همچو ماه
آسمان غمگین و گریان بگذرد
لاله این سو داغ دارد در جگر
ابر از آن سو هراسان بگذرد
این چه آشوبی است کاینسان زهر غم
از رگ کوه و بیابان بگذرد
مشکلی دارم دلی دارم بپرس
از دلم یارم چه آسان بگذرد
بر مشامم میرسد بویی غریب
چون نسیمی کز خراسان بگذرد
میروی و گریه میآید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد
سپس نوبت «کریم صبری» شاعر عراقی بود که شعری به زبان عربی برای شهید امیرعبداللهیان قرائت کرد.
شاعر بعدی سیده سارا شفیعی بود که غزلی تقدیم حاضران کرد:
از تو نمیگفتم اگر یک ناسپاسی بود
وقتی که داغ رفتنت داغی اساسی بود
رفتارهایت نه فقط با رفتنت دیدیم
با کوه نسبت داشتی، روحت حماسی بود
باشد گوارای وجودت این مدالی که
تا پیش از اینها حسرت طیف سیاسی بود
ای روح بارانخورده! در آن جنگل انبوه
نیدانی این مزد کدامین دیپلماسی بود
سینه سپرکردی هر آن جایی که در دنیا
حرف از غرور و عزت و ایرانشناسی بود
آخرین شاعری که برای شعرخوانی دعوت شد، قادر طراوتپور بود. این شاعر غزلی تقدیم به شهید رئیسی خواند:
جانِ جمهور است مُلکِ آریا
معدنِ نور است این جغرافیا
گفت؛ زیرِ بیرقِ فِسق و فساد
زندگی مرگ است و مردن، کیمیا
جز شقایق، گُل نمیآید به دشت
بس که سیراب است از خونِ «پِیا»
وقتی از صحرا بهار آمد به کوه
یاد کن از پهلوانانِ کیا
کاروانِ عمر میگوید بمان!
ساربانِ مرگ میگوید بیا!
تیره شد قلبِ زمین، اما هنوز
میمکد از خونِ پاکِ اولیا
سینهام قبرِ شهیدِ تشنهای ست
کُشتهٔ عشقاند «آل ایلیا»
کو طبیبِ مهربانِ مَحرمی
تا نهد بر زخمِ مَردُم، مومیا
تا قیامت هم نمیگردد تمام
جنگ اهلِ صدق با صلحِ ریا
از گلستانِ شهیدانِ وطن
میدمد هر دَم نسیمِ کبریا
آن قَدَر در «نیستی» ماندم که باد
ریخت خاکم را به دریا گوئیا
گرچه خاکِ پوریا را باد بُرد
زنده باد اما مرامِ پوریا
بیش از این ای آسمان راضی مباش!
روی خونِ ما بچرخد آسیا
از کجا میآیی ای مرغِ غریب!
گَرد پَرهایت به چشمم توتیا!
شهید امیرعبداللهیان پیگیر جلسات شاعران با رهبر انقلاب بود
پایان بخش این برنامه صحبتهای سرکار خانم جلوه، همسر شهید امیرعبداللهیان بود. جلوه گفت: تشکر میکنم از شاعرانی که در این جمع حضور پیدا کردند. ما خانوادگی به شعر و شاعری علاقهمند هستیم و به یاد ندارم که جلسهای ادبی در محضر رهبری برگزار شده باشد و دکتر امیرعبداللهیان پیگیر آن نباشند. همیشه پیگیر جلسات شاعران با رهبر انقلاب بودند و به شعر خیلی علاقه داشتند.
نظر شما